THIS ABYSM CITY SKY

SPACE & ASTRONOMY & SKY

THIS ABYSM CITY SKY

SPACE & ASTRONOMY & SKY

منظومه ها

بهتره بحثی هم در رابطه با منظومه ها داشته باشیم

منظومه به مجموعه ای از اجرام سنگین و سیاراتی گفته میشود که همگی به دور یک ستاره در حال گردشند.

ما با منظومه شمسی به خوبی آشناییم. منظومه ای مشتمل از زمین و هفت سیاره اصلی و خورشید. علاوه بر سیارات اجرام کوچک فراوانی در منظومه شمسی گرد خورشید در حرکتند از جمله کوتوله ها، سنگ های آسمانی و ستاره های دنباله دارو همینطور ابرهای نازکی از گازها و غبار که به آنها ابرهای میان سیاره گفته می شود. بیش تر از 100 قمر طبیعی نیز در این منظومه در چرخشند.

به جز خورشید، زمین و ماه اجرام بسیار دیگری نیز وجود دارند که با چشم غیر مسلح قابل رصدند از جمله سیارات عطارد، زهره، مریخ، مشتری و زحل همینطور شهاب سنگ ها و ستارگان دنباله داری که به طور موقت قابل مشاهده اند.
اجرام بسیار زیاد دیگری نیز توسط تلسکوپ ها در منظومه شمسی رصد شده اند.

از سال 1990 ستاره شناسان سیارات زیاد دیگری در اطراف ستاره های دوردست کشف نموده اند. با مطالعه بر روی این اجرام و نحوه گردششان به دور ستاره مرکزی، دانشمندان امیدوارند اطلاعات کلی تر و جامعی در خصوص منظومه ها به دست آورند. برای مثال می دانیم که درمنظومه ما چهار سیاره کوچک با سطوح سخت و نزدیک به خورشید به نامهای عطارد، زهره، زمین و مریخ همینطور چهار سیاره غول پیکر با سطوح غیر جامد گازی در فاصله دورتر از خورشید به نامهای مشتری، زحل، اورانوس و نپتون وجود دارند اما کشف ستاره ای که دارای چندین سیاره غول پیکر گازی که در مدارهای نزدیک به آن ستاره در گردشند مایه حیرت دانشمندان و ستاره شناسان گردید. برای مثال یک سیاره تقریبا به اندازه مشتری حول مداری به دور ستاره 51 پگاسی (51 Pegasi) کشف شده. فاصله مدار این سیاره تا ستاره نسبت به فاصله مدار سیاره عطارد در منظومه شمسی به خورشید، کمتر است.

منظومه شمسی

خورشید بزرگترین و مهمترین جرم آسمانی در منظومه شمسی است که 8/99 درصد جرم منظومه شمسی را به خود اختصاص داده است.بیشتر گرما، نور و انرﮊی لازم برای تشکیل و ادامه حیات توسط خورشید تامین می شود. لایه های بیرونی خورشید داغ و متلاطم است. گازهای داغ و ذرات باردار پیوسته از این لایه به فضا متساطع می شوند. این جریان گازها و ذرات، بادهای خورشیدی را ایجاد می کنند که بر همه چیز در منظومه شمسی می وزند.

طبق قانون کپلر(Johannes Kepler) ستاره شناس آلمانی در اوایل قرن 17 سیارات در مدارهایی بیضی شکل حرکت می‌کنند که خورشید در یکی از کانونهای آن قرار دارد.

چهار سیاره داخلی (نزدیک به خورشید) عمدتا حاوی آهن می باشند. به این چهار سیاره، زمینی ها گفته می شود چون از لحاظ اندازه و ترکیبات بسیار شبیه زمینند. چهار سیاره بیرونی (دورتر از خورشید) گلوله های عظیم گاز هستند. تقریبا بیشتر جرم آنها را هیدروﮊن و هلیم تشکیل می دهد که همین امر باعث گردیده که این سیارات بیشتر شبیه خورشید باشند تا زمین. لایه های زیرین این سیارات ابرهای ضخیم از گازست ولی ممکن است هسته بعضی از آنها جامد باشد.

سیاره ها ی کوتوله یا سیارکها اجرام گرد کوچکی هستند که دور خورشید می چرخند. بر خلاف سیارات این اجرام کوچک نیروی گرانش قابل ملاحظه ای برای تاثیر گذاری بر حرکت اجرام دیگر ندارند. این سیارکها اغلب به همراه دسته هایی از اجرام آسمانی کوچک تر از خود در حرکتند. به عنوان مثال در مداری به نام کمربند اصلی که مابین مدارهای مریخ و مشتری قرار دارد میلیونها جرم کوچک آسمانی و سیاره کوتوله در گردشند.

سیارکهای دیگری نیز در مداری به نام کمربند کایپر(Kuiper)، دورتر از مدار نپتون در گردشند. این مدار یکپارچه مملو از اجرام کوچک نظیر شهاب سنگها و اجرام یخ زده و غیره است. در مقایسه با سیاره ها، اجرام موجود در کمربند کایپر به حرکات و گردش نامنظم درمدار خود گرایش دارند. از جمله سیارکهای موجود در این منطقه می توان به پلوتو و 2003 یو بی 313 (2003 UB313) که از پلوتو بزرگتر است نام برد.

به جز عطارد و زهره بقیه سیارات منظومه شمسی دارای قمر می باشند. سیارات درونی (سیاره های نزدیک به خورشید) قمرهای کمی دارند. زمین یک قمر و مریخ دارای دو قمر کوچک است اما سیارات بیرونی (سیاره های دور از خورشید) با تعداد زیاد قمرهایشان، هر کدام مثل یک منظومه می باشند. مشتری دارای حداقل 63 قمر است. از بین این قمرها، چهار قمر که از همه بزرگترند به نام گالیله (Galileo) ثبت شده اند. این ستاره شناس ایتالیایی د رسال 1610 موفق به کشف آنها با یکی از بدوی ترین تلسکوپ ها شد.

بزرگترین قمر مشتری که بزرگترین قمر موجود در منظومه ما نیز می باشد گانیمد (Ganymede) نام دارد. این قمر از عطارد نیز بزرگتر است. سیاره زحل دارای حداقل 56 قمر می باشد. بزرگترین قمر زحل، تیتان (Titan)، جوی ضخیم تر از جو زمین دارد و از عطارد بزرگتر است. اورانوس حداقل 27 قمر دارد و نپتون دارای 13 قمر است. احتمال وجود قمرهای بیشتر حول سیاره های غول پیکر بیرونی که هنوز کشف نشده باشند بسیار زیاد است.

بعضی از سیارک ها و اجرام کوچک آسمانی نیز دارای قمر هستند. پلوتو دارای قمریست که نصف خود این سیاره کوتوله است و " 2033 یو بی 313 " قمری دارد که تقریبا یک هشتم آن است.
حلقه ای از غبار و اجرام کوچک پیرامون همه سیاره های غول پیکر را وجود دارد. حلقه زحل برای ما آشناترین حلقه است اما حلقه های باریکی نیز حول مشتری ، اورانوس و نپتون وجود دارند.

ستاره های دنباله دار، توپهای یخی هستند که ساختمان آنها متشکل از یخ و سنگ است. زمانیکه یکی از این توپهای یخی به خورشید نزدیک می شود، بخشی از یخهای موجود در مرکز آن بخار می شوند این بخار تحت تاثیر بادهای خورشیدی قرار گرفته و به شکل دنباله ای برای توپ یخی در می آید و به این شکل ستاره ای دنباله دار به وجود می آید.

ستاره شناسان ستاره های دنباله دار را در دو گروه اصلی طبقه بندی کرده اند. گروه دوره طولانی، که بیش از 200 سال طول می کشد تا یک دور کامل حول خورشید بزنند و گروه دوره کوتاه که دور خود را در مدت زمانی کمتر از 200 سال طی می کنند.

ستاره های دنباله دار این دو گروه متعلق به دو منطقه متفاوت در منظومه شمسی هستند. ستاره های گروه دوره طولانی در منطقه ای به نام ابر اورت (Oort) مستقرند. ابر اورت نام گروهی از ستاره های دنباله داریست که در فاصله ای دورتر ازمدار پلوتو قرار گرفته اند. نام این منطقه از نام ستاره شناس آلمانی، جان اورت (Jan H. Oort) گرفته شده است. وی برای اولین بار حضور این ابر را اعلام نمود. ستاره های دنباله دار دوره کوتاه در کمربند کایپر هستند. در هر دو منطقه ابر اورت و کمربند کایپر، اجرامی دیده می شود که مربوط به دوره شکل گیری سیارات در منظومه شمسی است.

سیاره های کوچک دیگری نیز در این منظومه حضور دارند که در واقع سنگهای آسمانیند. مدار بعضی از این اجرام بیضی شکل است و به قسمتهای درونی تر از مدار زمین و حتی مدار عطارد نیز می رسند. مدار بعضی دیگر دایره شکل است و در فضاهایی میان مدارهای سیارات بیرونی قرار دارد. بیشتر این اجرام در فضایی به نام کمربند سنگهای آسمانی، در فضایی بین مدارهای سیاره های مریخ و مشتری در حال گردش به دور خورشیدند. این منطقه شامل بیش از 200 سنگ آسمانی می باشد که قطر آنها بیش از 100 کیلومتر(60 مایل) است. دانشمندان تخمین می زنند که بیش از000/750 سنگ آسمانی با قطر بیش از 1 کیلومتر (5/3 مایل) و میلیون ها سنگ کوچک تر در این کمربند وجود دارند. در این منطقه حتی سنگهایی یافت شده که چندین سنگ کوچک تر حول آنها در گردش است.

شهاب سنگهای کوچک نیز گروهی از اجرام فلزی یا صخره ای هستند. زمانیکه این اجرام وارد جو زمین می شوند، رده ای نورانی به جای می گذارند که ناشی از تلاشی و تجزیه آنهاست.
برخی از این اجرام کوچک پس از عبور از جو، به زمین برخورد می کنند. بیشتر این شهاب سنگها اجرامی هستند که در کمربند سنگهای آسمانی تشکیل شده اند. در اواخر قرن بیستم ستاره شناسان شهاب سنگهایی را کشف کردند که از مریخ و ماه می آمدند. خیلی از شهاب سنگها قطعات جدا شده از ستاره ها ی دنباله دارند.

در منظومه شمسی، منطقه ای وجود دارد شبیه به قطره اشک. این منطقه آکنده از ذرات باردار الکتریکی می باشد که توسط خورشید تولید شده اند. دانشمندان هنوز ابعاد دقیق این منطقه را اندازه گیری نکرده اند ولی گمان می رود که وسعت این منطقه از قسمت لبه پایین اشک، حدود 15 بیلیون کیلومتر(9 بیلیون مایل) باشد.

ساختمان منظومه شمسی

بسیاری از ستاره شناسان بر این عقیده اند که منظومه شمسی از غباری بسیار عظیم و دوار به نام غبار خورشید تشکیل شده است. براساس این تئوری، غبار خورشید به سبب گرانش شدید خود متلاشی شده. شمار دیگری از ستاره شناسان وقوع یک ابر نواختر در نزدیکی غبار خورشید را دلیل تلاشی آن می دانند. زمانیکه توده بزرگ غبار خورشید منقبض شد چرخش آن سریعتر گردید و به یک صفحه سیاره ای مبدل شد.

تئوری غبار خورشید معین می نماید ذراتی که در صفحه سیاره ای وجود داشتند با برخورد به یکدیگر به اجرام شبه سیاره یا سیارک ها تبدیل شدند. برخی از این اجرام با یکدیگر ترکیب شده و در نهایت هشت سیاره بزرگ این منظومه را شکل داده اند. بقیه اجرام تشکیل دهنده اقمار، سیاره های کوتوله، اخترک ها و ستاره های دنباله دار بوده اند. همه اجرام بزرگ و کوچک موجود در منظومه شمسی دور خورشید، در یک جهت، و تقریبا در یک صفحه، در گردشند چرا که همه آنها در اصل اعضای یک صفحه بزرگ سیاره ای هستند.

بیشتر مواد و ذرات موجود در غبار خورشید، بر اساس تئوری غبار خورشید، در هنگام انقباض به مرکز این توده کشیده شده و در آن قسمت تحت فشار کافی، منجر به تشکیل خورشید گردیده اند. در این هنگام انفجار های خورشیدی آغاز و بادهای خورشیدی شروع به وزیدن نمودند. این بادها به اندازه ای شدید بودند که عناصر سبک از جمله هیدروﮊن و هلیم را با خود به قسمتهای داخلی منظومه آوردند. شدت این بادها در قسمتهای بیرونی کمتر و در نتیجه اجتماع هیدروﮊن و هلیم در این مناطق بیشتر از بخشهای درونیست و این توجیه مناسبی برای این مسئله می باشد که سیارات درونی کوچک تر و صخره ای هستند ولی سیارات بیرونی غول پیکرند و تقریبا به طور کامل از هیدروﮊن و هلیم تشکیل شده اند.

منظومه های دیگر

ستاره های زیادی دارای صفحه سیاره ای پیرامون خود می باشند که به نظر می رسد این صفحه ها همان سیستم های منظومه ای باشند. در سال 1983 یک تلسکوپ مادون قرمز تصویری از صفحه سیاره ای حول ستاره وگا (Vega)، درخشان ترین ستاره در صورت فلکی لیرا (Lyra) تهیه نمود. این اکتشاف اولین مدرک به دست آمده مبین وجود مجموعه هایی شبیه به منظومه شمسی در نقاط دیگر فضا به حساب می آید. در سال 1984 ستاره شناسان صفحه سیاره ای دیگری پیرامون ستاره پیکتوریس بتا (Beta Pictoris) در صورت فلکی پیکتور(Pictor) مشاهده نمودند.

در اوایل قرن 21 ستاره شناسان بیش از 50 ستاره را کشف کردند که مانند خورشید سیاراتی درحال گردش به دورخود دارند. در اغلب موارد تنها یک سیاره به دور ستاره در گردش دیده شده است که احتمالا سیاره پوشیده از گاز و بدون سطوح سخت است

اخترشناسی و آفرینش

اخترشناسی و آفرینش (قسمت اول)

 اخترشناسان و فیزیک دانان در قرن بیستم تلاش نمودند تا عمر دقیق کیهان را تعیین کنند. آنها با استفاده از نظریی نسبیت عام، یک جهان در حال انبساط را تصویر کرده و شواهد بسیاری را برای این تصویر اقامه می کنند. در این نوشتار، باربور از این گونه نظریه های جدید کیهان شناختی بحث می کند و به مبانی آنها و برخی از قوانین مرتبط با آنها سخن می گوید.

  اخترشناسی و آفرینش (قسمت اول) اشاره

اخترشناسان و فیزیک دانان در قرن بیستم تلاش نمودند تا عمر دقیق کیهان را تعیین کنند. آنها با استفاده از نظریی نسبیت عام، یک جهان در حال انبساط را تصویر کرده و شواهد بسیاری را برای این تصویر اقامه می کنند. در این نوشتار، باربور اولاً از این گونه نظریه های جدید کیهان شناختی بحث می کند و به مبانی آنها و برخی از قوانین مرتبط با آنها سخن می گوید؛ و ثانیاً به بحث درباری ارتباط آنها با مفهوم "آفرینش" می پردازد. وی درصدد یافتن پاسخی برای این پرسش است که آیا این نظریه ها و قوانین، با مفهوم آفرینش، آن گونه که در کتب مقدس آمده، متعارض اند یا نه؟

کلید واژگان: کیهان شناسی، نظریی نسبیت عام، آفرینش، نظریی وحدت یافتی بزرگ و نظریی انفجار بزرگ.

***

اغلب اخترشناسان از بطلمیوس گرفته تا کپرنیک و گالیله و نیز در طول قرن هجدهم جهان را نسبتاً کوچک و جوان می انگاشتند. در قرن نوزدهم، نظریه هایی، از روی تخمین و نظرپردازی، درباره جهانی وسیع تر و با قدمتی بیشتر پیشنهاد شد. در قرن بیستم، شواهدی درباره سن و اندازه عظیم و سن جهان گردآوری شده است و نظریه های کیهان شناختی جدید، مسائل مهمی را درباری باورهای دینی پدید آورده اند.

در 1917، ویلم دوسیتر (Willem de Sitter) با کار بر روی معادلات نسبیت عام اینشتین به راه حلی دست یافت که یک جهانِ در حال انبساط را پیش بینی می کرد. در 1929، ادوین هابل (Edwin Hubble) با بررسی "انتقال به سرخِ" سحابی های دوردست، "قانون هابل" را تدوین کرد: سرعت دور شدن یک سحابی با فاصله آن از ما متناسب است. با برآورد و تامل درباری زمانِ گذشته، دانشمندان به این نتیجه رسیده اند که به نظر می آید جهان از یک منشا مشترک در حدود پانزده میلیارد سال پیش، در حال انبساط است. در 1965، آرنو پنزیاس (Arno Penzias) و رابرت ویلسون (Robert Wilson) زمینه ای ضعیف از امواج کوتاه را که از همه سوی فضا فرا می رسد کشف کردند. طیف آن امواج، با آنچه با استفاده از نظریه نسبیت درباره تابشِ باقی مانده، پیش بینی شده بود، مطابقت زیادی داشت. تابش مذکور، همان "پس تابیِ" (afterglow) گوی آتشین (fireball) کیهانی است که در اثر انبساطِ متعاقب سرد شد.

شواهد غیرمستقیم مربوط به لحظه های بسیار اولیه انفجار بزرگ از تحقیقات نظری و نیز پژوهش های تجربی در فیزیک انرژی بالا فراهم آمده است. این پژوهش نشان می دهد که چهار نیروی فیزیکی پایه وجود دارند: (1) نیروی الکترومغناطیس که عهده دار نور و رفتار ذرات باردار است؛ (2) نیروی هسته ای ضعیف (weak nuclear force) که سبب واپاشی رادیواکتیو است؛ (3) نیروی هسته ای قوی (strong nuclear force) که پروتون ها و نوترون ها را درون هسته به هم پیوند می دهد؛ و (4) نیروی گرانش که در جاذبه بین اجرامِ دور از هم، آشکار است. در 1967، استیون واینبرگ (Steven Weinberg) و عبدالسلام نشان دادند که نیروهای الکترومغناطیس و ضعیف می توانند در چارچوب یک نظریه الکتروضعیف (Electro-Weak Theory) وحدت یابند. این نظریه وجود دو ذره سنگین را که اصطلاحاً بوزون ها W و Z نام گرفتند پیش بینی کرد که این ذرات واسطِ میان دو نیرو بودند. در 1983، "کارلو روبیا" (Carlo Rubbia) و همکارانش در میان فرآورده های حاصل از برخوردهای انرژی بالا در دستگاه شتاب دهنده ذرات در ژنو (CERN) شواهدی را برای ذرات W به دست آوردند. [1]

در تلاش برای وحدت نیروهای "الکتروضعیف" و "قوی" در یک نظریه وحدت یافته بزرگ (Grand Unified Theory) پیشرفت هایی صورت گرفته است. وحدت مذکور، به واسطه ذرات X بسیار سنگینی که تنها در انرژی هایی بالاتر از آنچه که در شتاب دهنده های فعلی دسترس پذیر است، محقق می شود. گردهم آمدن گرانش و سه نیروی دیگر در چارچوب یک نظریه ابرتقارن (supersymmetry theory) - که گاهی "نظریی همه چیز" نیز خوانده می شود - مشکل تر بوده است. یکی از گزینه ها ارائه نظریه "ابرریسمان" (superstring theory) است که در آن، رشته هایی که به طور باورنکردنی سنگین، خرد و تک بعدی اند، فرض می شوند که می توانند منشعب شوند و یا به صورت حلقه درآیند. وحدت نظریی کوانتوم و گرانش، مستلزم یک چارچوب ده بعدی است. اما بر اساس نظریی "ابر ریسمان"، شش بعد از ده بعد مذکور بی درنگ چنان متراکم می شوند که می توانیم اندازی آنها را نادیده بگیریم و در نتیجه فقط چهار بعد که به فضا وزمان مربوط اند باقی می مانند.

برای ریسمان ها هیچ شاهد تجربی وجود ندارد و انرژی لازم برای تحقق آنها بسیار فراتر از حدی است که در آزمایشگاه ها در دسترس است. ولی این میزان انرژی، در نخستین لحظه های انفجار بزرگ وجود داشت. فیزیک دانان نسبت به سادگی، وحدت و تقارن، تعهدی قوی دارند که این تعهد، جستجو برای "نظریه وحدت یافته" را حتی آن زمان که آزمایش مستقیم ناممکن است، ترغیب می کند.

با کنار هم نهادن شواهد مربوط به اخترشناسی و فیزیک انرژی بالا (high-energy) بازسازی قابل قبولی از تاریخ کیهان ، ممکن می شود و می توانیم رویدادهای آغازین سه دقیقی پس از انفجار بزرگ را بازسازی کنیم یعنی زمانی که تشکیل "هسته" از پرتون ها و نوترون ها آغاز شد. پانصدهزار سال بعد، اتم ها پدیده آمدند. یک میلیارد سال پس از آغاز جهان، کهکشان ها و ستارگان شکل گرفتند. ده میلیارد سال بعد، نیز سیارات پا به عرصی وجود نهادند و پس از گذشت دو میلیارد سال دیگر، صور میکروسکپیِ حیات در سیاره ما آغاز به تدریج به وجود آمدند و تکامل زیست شناختی به جریان افتاد.

هرقدر بیشتر به پیش از دقیقه سوم بازگردیم، نظریه ها، موقتی تر [= غیرقطعی تر] می شوند زیرا آنها به حالت هایی از ماده و انرژی می پردازند که فراتر از هر آن چیزی است که می توانیم در آزمایشگاه ها تکرار و بازسازی کنیم. پروتون ها و نوترون ها احتمالاً از کوارک های سازنده خود در ثانیه 410 (یک ده هزارم ثانیه پس از آغاز) تشکیل شدند یعنی زمانی که دما تا 1012 (هزار میلیارد) درجه پایین آمده بود. این دریای فوق العاده متراکم از کوارک های داغ، حدوداً در ثانیه10-10 از یک گوی آتشین (fireball) یکدست که کوچک تر و داغ تر بود، شکل گرفت. در نظریه های تورمی که توسط الن گوث (Alan Guth) و اندره لینده (Andrei Linde) مطرح گردید پیشنهاد می شود که جهان در حدود ثانیی 3510 یک انفجار بسیار سریع را پشت سر گذاشت که این معلول آزاد شدن انرژی فوق العاده ای بود که در اثر شکست تقارن، یعنی زمانی که نیروی قوی از دیگر نیروها جدا شد، آزاد شده بود. [2] پیش از ثانیه 3510، دما به قدری بالا بود که تمام نیروها به جز گرانش از توان مشابه برخوردار بودند. این مقطعی است که نظریه وحدت یافته بزرگ در آن اِعمال می شود. ما تقریباً هیچ تصوری از وقایع پیش از ثانیه 4310، زمانی که حرارت 1032 درجه بود، نداریم. کل جهان به اندازه یک اتم امروزی و چگالی آن میزان باورنکردنیِ 1096 برابر آب بود. [3]

اما در زمان صفر (0=t) چه رخ داد؟ در نظریه استاندارد انفجار بزرگ، زمان صفر (0=t) به عنوان یک تکینگی که قوانین فیزیک در آن به کار نمی آید به شمار می آید. در آن مقطع، نقطه ای بدون بعد به صورت تابش خالص و با چگالی نامتناهی موجود بوده است. برخی عالمان الهیات زمینی مشترکی را با کیهان شناسان (اخترشناسان و فیزیک دانانی که به بررسی و مطالعی تاریخ اولیی کیهان علاقه مندند) درباری این ایده که جهان آغاز دارد ملاحظه کردند. پاپ پیوس دوازدهم (Pope Pius XII) گفت، نظریه انفجار بزرگ، ایده کتاب مقدسیِ آفرینش را تایید می کند. [4] اخترفیزیک دانی به نام رابرت جسترو (Robert Jastrow) احتجاج کرده است که شواهد اخترشناختی به یک دیدگاه مبتنی بر کتاب مقدس درباره منشا جهان منجر می شود. او کتاب خود را با نام خداوند و اخترشناسان با این عبارت درخور توجه به پایان می برد:

اکنون به نظر می رسد که گویا علم هرگز قادر نخواهد بود تا نقاب از راز آفرینش برگیرد. برای دانشمندی که با ایمانش به نیروی خرد زندگی کرده است داستان، مانند یک رویای آشفته به پایان می رسد: او کوه های جهالت را یکی پس از دیگری پشت سر نهاده است و در آستانه فتح بلندترین قله قرار دارد. همین که خود را از آخرین صخره بالا می کشد، گروهی از عالمان الهیات که قرن ها در آنجا ساکن بوده اند به او خوش آمد می گویند. [5]

اما دیگر دانشمندان و عالمان الهیات از اینکه آموزه آفرینش با یک نظریی خاص علمی، یکی انگاشته شود احساس ناخشنودی می کنند. در این فصل، بررسی خواهم کرد که چگونه طرفداران هر یک از چهار دیدگاه اصلی درباری نحوی ارتباط علم و دین، نسبت به نظریه های اخیر کیهان شناختی واکنش نشان داده اند.

تعارض

یکی از اشکال تعارض میان علم و دین را ملحدانی ارائه کرده اند که می گویند توازن نیروها در جهان اولیه که شرایط مطلوب را برای ظهور حیات و هوش پدید آورد یک موضوع کاملاً تصادفی بوده است. در نقطه مقابل، پیروان خطاناپذیری کتاب مقدس ادعا کرده اند که نظریه نسبیت، زمینه و مجال را برای هماهنگی میان شرح سِفر پیدایش و انفجار بزرگ، ممکن می سازد.

1. جهان از راه تصادف

چهل سال پیش، برخی اخترشناسان معتقد بودند که با فرض پهنه ای بی نهایت از زمان، از مسئله آغاز اجتناب کرده اند. نظریه حالت پایدار (Steady State Theory) که به آنها تعلق داشت پیشنهاد می کرد که اتم های هیدروژن آرام آرام و پیوسته در سرتاسر یک زمان و فضای بی نهایت پا به عرصه هستی نهاده اند. فِرد هویل (Fred Hoyle) به ویژه، از نظریه مذکور حتی مدت ها پس از آنکه اغلب همکاران وی از آن دست کشیده بودند، همچنان طرفداری کرد. [6] نوشته های هویل روشن نمود که طرفداری او از نظریه حالت پایدار فقط بر زمینه های علمی استوار نیست بلکه تا اندازه ای به این دلیل بوده است که به گمان او، زمانِ بی نهایت با عقاید الحادیش سازگارتر است. [اما] امروزه روایت های نظریه های انفجار بزرگ آشکارا به برتری دست یافته اند.

یکی از حقایق جالب توجه درباری جهانِ ما این است که ثابت های فیزیکی جهان، به دقت برای ظهور حیات و هوش، مناسب اند. برای نمونه، اگر نیروی هسته ای قوی یا نرخ انبساط [جهان] حتی به میزان بسیار اندک بزرگ تر یا کوچک تر می بود حیات ارگانیک، غیرممکن می شد. ما این ادعا را که چنین "پدیده های به دقت تنظیم شده"، برهان جدیدی را از راه طرح و نظم ارائه می کنند در مباحث آینده بررسی خواهیم کرد. اما برخی کیهان شناسان معتقدند ممکن است جهان های متعددی با پارامترهای متفاوت وجود داشته باشند و ما فقط تصادفاً در یکی از آنها که از شرایط اثبات شده برای حیات هوشمند را برخوردار است زندگی می کنیم. ترکیبی از پارامترها که وقوع آن در یک جهان، بسیار بعید است جایی در مجموعی بزرگی از جهان ها، محتمل به شمار می آید. ترکیبِ مناسب برای حیات نهایتاً از راه تصادف فراهم می شود. دلیل تمایل برخی کیهان شناسان به این نظریه ها، تا حدودی آن است که آنها از ملازمات خداباورانی یک انفجار بزرگ، برخوردار نیستند. [تاکنون] چند گونه نظریی "جهان های متعدد" پیشنهاد شده است: [7]

1. چرخه های متوالی در "جهانِ نوسانی" (Oscillating Universe). پیش از انبساط کنونی می تواند دوره ای از انقباض یعنی انقباضی بزرگ، پیش از انفجار بزرگ وجود داشته باشد که در آن، ساختار جهان به طور کامل محو شود و با انبساط و سرد شدنِ دوباره، آغاز نوینی پدید آید. هر گونه شاهدی برای چرخه¬های گذشته، به صورت غیرمستقیم خواهد بود زیرا ساختار آنها به طور کامل در گوی آتشین، میان چرخه های [متوالی] محو می¬شود. سرعت انبساط به آستانی بحرانی میان انبساط همیشگی (یک جهان باز) و انبساط بسیار طولانی، پیش از انقباض مجدد (یک جهان بسته) نزدیک است اما شواهد اخیر، یک جهانِ باز و بدون چرخه های آینده را ترجیح می دهند.

2. ساحت های چندگانی مجزا (Multiple Isolated Domains). به جای انفجارهای چندگانه در چرخه های متوالی، ممکن است یک انفجار بزرگ منفرد، ساحت های متعددی را به طور همزمان پدید آورده باشد. این ساحت ها شبیه حباب های منبسط شوندی مجزایی هستند که به سبب آنکه سرعت جدایی آنها، مانع هرگونه ارتباط حتی با سرعت نور است، از یکدیگر جدا و برکنار مانده اند. آنها در فراسوی افق مشاهدی ممکنِ ما قرار دارند. به نظر می رسد نظریی ساحت های مجزا، علی الاصول، آزمون پذیر نباشد و در حال حاضر، مبانی حمایت از این نظریه عمدتاً بر فرضیات فلسفی استوار است تا شواهد علمی.

3. [تفسیر] نظریه کوانتوم براساسِ جهان های متعدد (Many Worlds Quantum Theory). در فصل آینده طرح پیشنهادیِ "هیو اِوِرت" را مبنی بر اینکه هرگاه عدم تعین کوانتومی در یک اتم وجود داشته باشد جهان به چندین شاخه تقسیم می شود؛ بررسی خواهیم کرد. این تعبیر و تفسیر از نظریه کوانتوم، مستلزم تعددی حیرت آور از جهان ها است. زیرا هر جهان می بایست به نوبه خود در خلال هریک از وقایع بی شمار اتمی و زیراتمی در سرتاسر زمان و فضا، به شاخه های متعدد تقسیم شود. این نظریه، نظرپردازانه تر از آن است که بتوانیم درباری آن مستقیماً به آزمون و تحقیق بپردازیم زیرا امکان هیچ گونه ارتباط میان جهان های متشعب و گوناگون وجود ندارد.

4. افت و خیزهای خلا کوانتومی (Quantum Vacuum Fluctuations). نظریه کوانتوم، نقض قانون بقای انرژی (conservation of energy) را به صورت بسیار جزئی، جایز می داند مشروط بر آنکه این وام، سریعاً بازپرداخت شود. در آزمایشگاه، خلا، درواقع دریایی از فعالیت است که در آن، زوج هایی از "ذرات مجازی" (virtual particles) موجود می شوند و تقریباً بی درنگ یکدیگر را نابود می سازند. انرژیِ لازم برای آفرینش جهان می توانست برای فقط یک لحظه فوق العاده کوتاه وام گرفت شود (زیرا مقدار مجاز برای وام دادن انرژی با زمانِ بازپرداخت، نسبت عکس دارد). ممکن است گمان کنیم که انرژی مورد نیاز برای ساخت یک جهان، فوق العاده زیاد است اما انرژی گرانشی، [یک انرژیِ] منفی به شمار می آید و از این رو، کلِ انرژی موردِ نیاز را کاهش می دهد. برخی نویسندگان، نظریه افت وخیز کوانتومی را گاهی به صورت روایتی سکولار، از آفرینش از عدم مطرح کرده اند زیرا این نظریه، بحث خود را با خلا آغاز می کند اما در واقع، خلا به معنای عدم نیست زیرا این نظریه باید وجود یک میدان کوانتومی و قوانین فیزیک کوانتوم را در آن شرایط فرض بگیرد. چگونه موقعیتی را که در آن، یک یا چند افت وخیز کوانتومیِ غول آسا می تواند رخ داده باشد، توضیح دهیم؟ کسی که از دیدگاه الحادی پیروی می کند می گوید ما باید چنین چیزی را فرض کرده و با آن به صورت یک امر مسلم برخورد کنیم.

شاید تصادف در هر یک از روایت های جهان های متعدد، نقش ایفا کند. همی آنها چنین فرض می کنند که جهان ما زمانی کوچک تر از یک اتم بود. در فصل سوم خواهیم دید که قوانینِ کوانتومی که در این گونه ساحت های زیراتمی به کار می روند امکانِ هیچ گونه پیش بینی دقیقی را جز در حد تعیین دامنه ای از مقادیر محتمل برای اندازه گیری ها فراهم نمی کنند. به نظر می رسد مقدار دقیق در هر گونه "انتشار احتمالاتی" صرفاً بسته به تصادف است. در جهان های متفاوت، ممکن است مقادیر ثابت های بنیادی تفاوت کند. [از این دید] ما از قضا در جهانی زندگی می کنیم که حیات و هوش در آن ممکن شده است.

البته برخی از پارامترهایی که اتفاقی به نظر می رسند شاید بعداً معلوم شود که پیامدهای ضروری برای قوانین بنیادی تر بوده اند. در تاریخ علم، بسیاری از مواردی که اموری تصادفی جلوه می کردند بعدها تبیین های نظری برای آنها فراهم شد. شاید ثابت های مذکور فقط بتوانند از همان مقادیری که دارند برخوردار باشند و به جای تصادف، قانون، آنها را معین سازد. چند سال پیش، کیهان شناسان نمی توانستند عدم توازنِ اندک میان ذرات و ضدذرات را در جهان اولیه که به شکل گیری ماده به گونه ای که می شناسیم منجر شد تبیین کنند. اینک آنان معتقدند که عدم توازنِ مذکور، ناشی از عدمِ تقارنِ کوچکی است که در فرایندهای فروپاشی ذراتِ X و ضدX وجود داشته است. [به همین ترتیب] شاید سایر امور شگفت انگیزِ تصادفی در آینده، قابلِ تبیین باشد.

از دید ماده گرایانِ علمی، کیهان شناسی، ما را به سوی تصادف یا ضرورت رهنمون می شود نه طرح یا تدبیر. پیتر اتکینز (Peter Atkins) از نظریی افت وخیز کوانتومیِ، دفاع کرده و استدلال می کند که آن با خداباوری، سازگار نیست. [8] الن گوث (Alan Guth) "نظریی افت وخیز کوانتومیِ" را می پذیرد و معتقد است حضور "ثابت های ظریف" در جهانِ ما مسئله ای کاملاً تصادفی بوده است که از میان جهان های متعدد فقط در جهان ما به وقوع پیوست. [9] بعضی دانشمندان به نوعی بدبینی کیهانی رسیده اند. بدین سان، استیون واینبرگ (Steven Weinberg) در 1977 نوشت که انسان در جهانی بسیار بزرگ و غیربشری، که به سمت فراموشی سیر می کند تنها است. او گفت فعالیت علمی تنها مایه دلگرمی است:

هرقدر جهان، بیشتر فهم پذیر به نظر می رسد به همان اندازه نیز بیهوده جلوه می کند. اما اگر تسکینی در نتایجِ پژوهیدن نباشد، حداقل خودِ پژوهش، تا حدی تسلی بخش است... کوشش برای فهم جهان یکی از موارد بسیار نادری است که زندگی انسان را به ورای سطح یک نمایش بیهوده و مضحک ارتقا می دهد و به آن تا حدودی، وقار و زیباییِ نمایش تراژدی را می بخشد. [10]

واینبرگ در کتاب اخیرش اظهارات گذشتی خود را تعدیل می کند و می گوید: منظور من این نبود که علم به ما می آموزد که جهان بیهوده است، بلکه صرفاً آن بود که جهان به خودی خود از هیچ هدفی خبر نمی دهد." [11] در این صورت، کسی که خداباور است می تواند چنین پاسخ دهد که اگر علم، "وجود هدف" را منع نمی کند پس این احتمال وجود دارد که تاریخ کیهانی را بتوانیم به گونه ای منسجم و به عنوان تعبیری از اهداف خداوند، تفسیر نماییم. روند کیهانی که محصولِ آن، ظهور انسان های هوشمند بوده است همان چیزی است که اگر خداوند، حکیم و شخص وار بود انتظارِ آن می رفت. تعارضِ حقیقی میان علم و دین وجود ندارد، بلکه تعارض صرفاً میان باورهای پایه و بدیل ماده گرایانه و خداباورانه مطرح می شود. ما در فصل آینده، این نکته را بررسی خواهیم کرد که چگونه تصادف و ضرورت باید در یک چارچوب خداباورانه فهمیده شود.

2. هماهنگسازی سِفر پیدایش و انفجار بزرگ

هنگامی که گالیله ادعا کرد خورشید به جای زمین، در مرکز نظام سیارهای قرار دارد محکوم شد و این محکومیت عمدتاً به دلیل آن بود که در قبال وثاقت و مرجعیت کلیسا به معارضه پرداخت هرچند در این محکومیت، معارضی او با تفسیر لفظمدارانه کتاب مقدس نیز نقش ایفا میکرد. اما در قرن هفدهم، اخترشناسی کپرنیکی از مقبولیت گسترده برخوردار شد. در این دوران، شواهد علمی مناقشه ناپذیر بود و تفسیر استعاری از عبارتهای کتاب مقدس که به نظر میرسید با این شواهد در تعارض دارند از سوی اغلب حلقههای کاتولیک و پروتستان پذیرفته شد. در قرن نوزدهم، ادعای کسانی که از نگرش لفظ مدارانه درباری کتاب مقدس پیروی میکردند مبنی بر اینکه: "جهان تنها چند هزار سال عمر دارد"، با شواهد به دست آمده از زمینشناسی، تاریخ تکاملی و دیرین شناسی ( مطالعی فسیلها )، متعارض بود اما [این ادعا] با اخترشناسی، تعارضی نداشت. در قرن بیستم، اخترشناسی نیز شواهدی از تاریخ طولانی کیهانی به دست داد.

جراد شرودر (Gerald Schroeder)، فیزیکدانی که به یهودیت ارتدوکس متعهد است، استدلال میکند که ششِ روز مذکور در سِفر پیدایش به حسب زمان خداوند، پانزده میلیارد سال در مقیاس زمانی ما است زیرا در نظریی نسبیت، اندازه گیری های زمان به حسب "چارچوبِ مرجعِ مشاهده گر"، متفاوت است. اتساع زمان - که اینشتین آن را پیشبینی کرده بود- به طور تجربی تایید شده است برای نمونه، متوسط عمر یک مزون (یک ذری ناپایدار اتمی) که با سرعتی نزدیک به سرعت نور در مسیر یک شتاب دهندی ذرات در آزمایشگاه حرکت میکند بهطور فوق العادهای زیاد میشود به نحوی که مسیرهای متعددی را بیش از آنچه که بدون اتساع زمان انتظار میرفت، طی میکند. شرودر میگوید در جهانی که به سرعت بسط مییابد یک روز در زمان خداوند ( که با کل کیهان یکی است ) با چند میلیارد سال در مقیاس فرایند زمینی برابر است. در آفرینش آدم در روز ششم از تاریخ کیهانی، خداوند برای نخستین بار پیوند نزدیکی با سیارهی ما برقرار ساخت. پس از رخداد مذکور، مقیاسِ زمانی ما با مقیاس زمانی خداوند یکی شد و از این رو تقویم رخدادهای بعدی در کتاب مقدس از جمله طول عمر همی اولاد آدم دقیقاً براساس مقیاس زمان جهانی ثبت شده است. [12]

شرودر معتقد است که دیگر حقایق علمی میتوانند در نوشته های خاخام های متاخر یافت شوند. او به تفصیل، تفسیر سِفر پیدایش را توسط ابن نحمان، از پیروان عرفان یهودی در قرن سیزدهم، شرح میدهد. ابن نحمان میگفت که آفرینش از یک جوهر نامملوس و بسیار کوچک نه چندان بزرگتر از دانی خردل آغاز شد که از آن، جهان بسط یافت و ماده پدید آمد. ابن نحمان همچنین میگفت که ده مبدا و بعد برای واقعیت وجود دارند که با ده مورد تعبیرِ: "و خداوند گفت" که در سِفر پیدایش تکرار شده است، مطابقت دارد. شرودر مدعی است که این نکته به نحو چشمگیری با نظریی اخیر "ابر ریسمان" که همانگونه که خواهیم دید ده بعد اولیه را فرض میگیرد تایید شده است. هیو راس (Hugh Ross) از مسیحیان کلیسای انجیلی و دارای درجی دکتری در رشتی اخترشناسی است. او یکی از کتابهایش را به ده بعد در نظریی "ابر ریسمان" و آنچه که وی آن را فرابعدی خداوند (extra-dimentionality of God) مینامد اختصاص داده است. او عبارات فراوانی را از کتاب مقدس نقل میکند که در آنها گفته شده است خداوند، پیش از آفرینشِ جهان نیز کارهایی را انجام داده است، مانند این تعبیر که: "[حضرت] مسیح، پیش از پیریزی جهان، برگزیده شده بود". (1 Pet. 1:20) بدین ترتیب، راس استدلال میکند خداوند باید از طریق یک بعد اضافی زمان که روی هم رفته مستلزم یازده بعد و نه ده بعد است عمل کرده باشد. در تجربه های عادی ما، [تحقق] اشیا در سه بعد، ممکن است و آنها نمی توانند در دو بعد تحقق یابند. در تکه ای از یک کاغذِ دو بعدی، نوک قلمِ شما در نقطی الف فقط در صورتی می تواند به نقطی ب برسد که از مجموعه نقاط میانِ آنها عبور کند. اما با اضافه شدن بعد سوم، قلم شما فقط می تواند تکه کاغذ فوق را در نقطی الف ترک کند و ناگهان در نقطی ب ظاهر شود. راس می گوید به همین ترتیب، خداوند می تواند با استفاده از آن ابعادِ اضافی مذکور، اموری را به انجام برساند که در غیر آن صورت، ممکن نبود. برای نمونه [حضرت] مسیح می توانست با بی اعتنایی به نیروی جاذبه [گرانش] بر روی آب راه برود و نیز می توانست پس از دوباره زنده شدن، از درب بسته عبور نماید و با حواریونش گفتگو کند. [13]

از دید راس وقایع زندگی ما در نظم عادی زمانی (به صورت افقی) رخ می دهند که در آن، علت ها بر معلول ها تقدم دارند. اما بعد زمانی خداوند، عمود بر بعد زمانی ما است و با رخدادهای زمانی ما معیت دارد. راس معتقد است این امر، راه حلی را برای تناقض نمای اختیار و سرنوشت ازلی فراهم می کند. ما اختیارهای خود را به طور آزاد در چارچوبِ زمانی خودمان انجام می دهیم. اما آنها همگی با هم در علم و فعلِ خداوند وحدت می یابند. خداوند در ابعادِ چندگانی زمان تحقق دارد و به ما از راه های غیرمترقبه، قدرت عطا نموده است. این گونه کشفیات درباری ابعادِ اضافی زمان، به طور بالقوه، موجب ارتقای چشمگیر آگاهی مسیحیان از گستری قدرتی که خداوند در اختیار ما قرار داده است می شود. [14]

به اعتقاد من، این گونه استدلال ها نوعی تفسیر لفظ مدارانه از کتاب مقدس را پیشاپیش مفروض می گیرد که این بیش از آنکه کارگشا باشد مشکل آفرین است. این گروه با جستجوی نظریه های علمی معاصر در باطن عبارت های کتاب مقدس، موجب می شوند تا توجه از پیام دینی اصلی آنها منحرف شود. افزون بر این، به نظر من به کارگیری نظریی ابرریسمان به طور خاص در معرض تردید دارد؛ زیرا این نظریه، بسیار انتزاعی و نظرپردازانه است و نمی تواند به طور تجربی در انرژی هایی که فعلاً در دستگاه های کنونی شتاب دهندی ذرات یا آنها که برای آینده طراحی شده اند در دسترس قرار گیرد. ما می توانیم ابعاد را به عنوان راه های مختلف برای نظم بخشیدن به مجموعه ای از رخدادها از منظرهای متفاوت یا در چارچوب های گوناگون بنگریم و این می تواند تمثیل هایی را برای الهیات پیشنهاد دهد. اما در چارچوب فیزیک نظری، ابعاد اضافی به هیچ نیروی فوق طبیعی که ورای جهانِ فضا و زمان قرار داشته باشد اشاره نمی کند.

استقلال

اگر علم و دین، مشغله هایی مستقل و خودمختار به شمار می آیند که هر یک، گونه های ممتازی از پرسش ها را مطرح می کنند و روش های متمایزی را به کار می گیرند و نیز هر یک از کارکردهای ویژه ای در حیات انسان برخوردارند، پس آن دو نمی توانند متعارض باشند. ما ادعاهایی را که معنای دینی آفرینش و نیز کارکرد داستان های آفرینش در حیات انسان را با نظریه هایی علمی درباری رخدادهای فیزیکی در گذشته های دور، غیرمرتبط می دانند بررسی خواهیم کرد.

1. معنای دینی آفرینش

در فصل نخست، ذیل عنوان حوزه های مجزا خلاصه ای از این باورِ نوارتدکسی را که: "کتاب مقدس را باید جدی ولی نه لفظ مدارانه تلقی کنیم"، آوردم. بسیاری از عالمان الهیات و محققانِ کتاب مقدس در این دیدگاه اتفاق نظر دارند و مدعی اند که سِفر پیدایش به وجود پیوندی بنیادی و مستدام و دیرپا میان خداوند و جهان گواهی می دهد. آنان می گویند این امر با بیان یک داستانِ نمادین و خیالی که در آن، کیهان شناسی دورانِ پیش علمی متعلق به آن روزگار فرض شده است انجام می گیرد. این کیهان شناسی، دربرگیرندی امور زیر است: [الف] دوره ای کوتاه برای تاریخ زمین؛ [ب] اخترشناسی زمین مرکزی ؛ و [ج] عالم سه طبقه (که در آن، بهشت در طبقی بالا و جهنم در زیر جهانِ ما جای داشت). این ایده ها با علم جدید، سازگار نیستند اما کتاب مقدس، عقاید و مفاهیمی دینی را منتقل می کند که ما هنوز می توانیم آنها را بپذیریم و از هر گونه کیهان شناسی باستانی و جدید مستقل اند.

سِفر پیدایش، سه حکم الهیاتی زیر را بیان می کند:

(1) جهان اساساً خیر (good)، منظم و منسجم است، (2) جهان، وابسته به خداوند است؛ و (3) خداوند، قیوم، مختار و متعالی است و از دو ویژگی هدفمندی و اراده برخوردار است. اینها ویژگی های خداوند و جهان در هر لحظه از زمان اند و نه گزاره هایی درباره رخدادهای گذشته. [15]

در کتاب مقدس، ایدی آفرینش صرفاً به "آغازها" اشاره نمی کند چرا که همواره با ایدی "فدیه پذیری" پیوند دارد. خروج و میثاق در سینا برای بنی اسراییل به عنوان یک ملت، رویدادهایی تعیین کننده بودند. اغلب محققان معتقدند نخستین فصل سِفر پیدایش در دوره ای نسبتاً متاخر احتمالاً قرن پنجم میلادی به بعد نگاشته شده است که از زمینی عام تری برخوردار گشت و خداوند، به عنوان رب طبیعت و نیز پروردگار تاریخ، عبادت شد. دین یهود در آغاز بر فعلِ رهایشگریِ خداوند و وحی تاریخی یعنی آفرینش بنی اسراییل تمرکز داشت. [16]

در کتاب اشعیای نبی گذشته، حال و آینده را به یکدیگر پیوند می دهد. [بر این اساس] خداوند به راستی آفریدگار بنی اسراییل است ولی خالق همه انسانیت و سراسر طبیعت نیز به شمار می آید. علاوه بر این، خداوند بار دیگر در آینده، انسان هایی دربند را رها خواهد ساخت. اینجا مضمونی از "آفرینش نوین" (new creation) وجود دارد که هماهنگی جدیدی را میان همی ملت ها و سراسر طبیعت به بار خواهد آورد. (اشعیا: 40 و 45 و 49).

در عهد جدید نیز آفرینش، از فدیه پذیری تفکیک ناپذیر است. نخستین آیه انجیل یوحنا، سِفر پیدایش را به خاطر می آورد: "در ابتدا کلمه بود و کلمه، خدا بود… همه چیز به واسطه او آفریده شد". اینجا اصطلاح "کلمه" با "لوگوس" (Logos) آمیخته است یعنی اصل عقلانیت یونانی با ایدی عبرانی از "کلمه خداوند" که در جهان فعال است. اما سپس یوحنا، آفرینش را به وحی پیوند می دهد: "و کلمه جسم گردید". از نظر مومنان اولیه، خداوند در زندگی و مرگ [حضرت] مسیح، هدف آفرینش را فهمانده بود.

مفهوم آفرینش از عدم در سِفر پیدایش ذکر نشده است. آیات سِفر پیدایش با آشوب آب گونه آغاز می شود: "زمین تهی و بایر بود و تاریکی بر روی لجه و روح خدا سطح آب ها را فرا گرفت". اما در قرن چهارم، جامعی مسیحی با مکاتب فلسفی رقیب، مواجه شد و آموزی "آفرینش از عدم" را در واکنش به آنها صورت بندی کرد. ایده creatio ex nihilo [یعنی آفرینش از عدم]، برای طرد آموزه های گنوسی که ماده را شر می انگاشت یعنی اثر و فعلِ یک وجود نازل تر، نه فعل خداوند رهایشگر تعمیم یافته بود. در قبال ادعاهایی که وجود پیشین ماده را محدودکنندی خلاقیت خداوند می انگاشت این دیدگاه [=آفرینش از عدم] بر این نکته تاکید می کرد که خداوند به همان اندازه که منشا ماده است منشا صورت نیز هست. در مخالفت با "همه خداانگاری"، این نظر پافشاری می کرد که جهان، الوهی و یا بخشی از خداوند نیست، بلکه از خداوند متمایز است. برخلاف ایده ای که جهان را جلوه ای از خداوند می انگاشت یعنی ساخته شده از جوهر الوهی که با او در صفات، شریک است "آفرینش از عدم" بیان می کرد که خداوند، متعالی و اساساً متمایز از جهان به شمار می آید. این گونه تاکیدها و اظهارنظرهای هستی شناختی و اشاره نکردن "به آغاز زمانی" (temporal beginning) در اوایل دوران تثبیت هویت مسیحیت، حایز اهمیت بود.

در قرن چهارم، اگوستین (Augustine) تمایل داشت تفاسیر استعاری (metaphorical) یا مجازی (figurative) سِفر پیدایش را بپذیرد و می گفت قصد کتاب مقدس آن نبوده است که به ما چنین چیزهایی را به عنوان صورت و هیات آسمان ها تعلیم دهد. خداوند نمی خواهد به انسان ها چیزهایی را بیاموزد که ربطی به رستگاری آنان ندارد. او بر این باور بود که آفرینش، رویدادی زمانی نیست بلکه زمان همراه با جهان آفریده شده است. آفرینش، یک فعل غیرزمانی است که طی آن، زمان به وجود می آید، و عملی است مداوم که خداوند با آن جهان را حفظ می کند او می گفت: "پرسش از اینکه خداوند، پیش از آفرینش جهان چه می کرده است؟ بی معنا است، زیرا زمان، بدون "جهانِ مخلوق"، تحقق نداشت". [17]

توماس اکویناس (Thomas Aquinas) در قرن سیزدهم، آغاز زمانی [= حدوث زمانی] را به عنوان بخشی از کتاب مقدس و سنت پذیرفت و گفت "آفرینش در زمان" به آشکارسازی قدرت خداوند کمک می کند. اما او استدلال کرد جهانی که همواره وجود داشته باشد نیز به همان اندازه، به خداوندِ آفریدگار و حافظ، نیازمند است. آنچه که از نظر الهیات، اساسی و مهم است می توانست بدون ارجاع به یک آغاز یا یک رویداد منفرد، بیان شود. مطمئناً یکی از روایت های او از "برهان کیهان شناختی" (cosmological argument) یک آغاز را در زمان فرض می کرد. هر معلول، علتی دارد که به نوبه خود، معلول علتی پیشین است و به علت نخستین می رسد که سلسله علیت را آغاز کرده است. اما در روایت دیگر او می پرسد: چرا اساساً چیزی وجود دارد؟ و پاسخ می دهد که کل سلسله علیت، خواه متناهی یا نامتناهی، به خداوند تکیه می کند. تقدم خداوند، از نوع تقدم متافیزیکی است نه زمانی.

مضمونی فرعی و درجه دوم برای آفرینش مدام، از دوران کتاب مقدس تاکنون وجود داشته است. ادموند یاکوب (Edmond Jacob) گفته است درحالی که نصوص فراوانی از کتاب مقدس به آفرینش بسیار کهن اشاره دارند، نصوص دیگری که عموماً قدیمی ترند، تمایز کمتری میان آفرینش و بقای عالم ترسیم می کنند و سخن گفتن درباری آفرینش مدام را برای ما ممکن می سازند. [18] خداوند، هنوز هم، از راه روندهای طبیعی در حال آفرینش است. "نباتات را برای بهایم می رویاند، و سبزه ها را برای خدمت انسان… چون روح خود را می فرستی آفریده می شوند و روی زمین را تازه می گردانی." (مزامیر 104: 14 و 30)

اما حتی اگر شش روز مطرح شده در سِفر پیدایش را به طور تحت اللفظی (literally) تفسیر نکنیم آیا برای زمان باید آغازی حقیقی درنظر بگیریم؟ در اینجا عالمان الهیات به چند گروه تقسیم می شوند. از یک نظر، مفهوم کتاب مقدس درباره زمانِ خطی و متناهی به دیدگاه غرب درباره تاریخ، مدد رسانده است. غرب با فرهنگ های باستان و ادیان شرق که زنجیره ای بی پایان از چرخه ها را مسلم می انگاشتند تفاوت داشته است. این فرهنگ ها عموماً علاقه کمتری را به رشد تاریخی (historical development) نشان داده اند. اما دیگر عالمان الهیات اظهار می کنند که در مفهوم الهیاتی آفرینش، حتی وجود آغاز برای زمان، امری ضروری نیست. برای نمونه دیوید کلسی (David Kelsey) می گوید تجربی اساسی حق شناسی نسبت به موهبت حیات، با نظرپردازی هایی که درباره رویدادهای منحصربه فردِ آغازین انجام می شود پیوند ضروری ندارد. او معتقد است که علم و دین، پرسش های متفاوتی را مطرح می کنند که نباید با یکدیگر خلط شوند. [19] او از روایت قوی تز استقلال جانبداری می کند.

2. نقش داستان های آفرینش

در فصل اول [بنگرید به "زبان های متفاوت"] ملاحظه کردیم که تحلیلگران زبانی ادعا می کنند داستان های آفرینش نقش هایی را در زندگی انسان ایفا می کنند که با نقش نظریه های علمی کاملاً متفاوت است. مردم شناسان و تاریخ دانانی که درباره ادیان جهان تحقیق می کنند خاطر نشان ساختند که مردم در همی فرهنگ ها درصدد آن اند تا حیاتشان را در چارچوب یک نظم کیهانی جای دهند. علاقی انسان به منشا می تواند تا اندازه ای، نظرپردازانه یا تبیینی باشد. اما عمدتاً از نیازش به فهمِ اینکه ما در چارچوبی بزرگ تر از معنا و هدف، چه هویتی داریم ناشی می شود. داستان های آفرینش، الگوهایی را برای رفتار انسان و نمونه هایی آرمانی از حیات اصیل بشری که با نظم جهانی هماهنگ است در دسترس قرار می دهند. آنها روابط اساسی میان حیات انسان و جهان طبیعت را تصویر می کنند. اغلب این داستان ها، ساختارهایی از یگانگی و خلاقیت را در قبال نیروهای فروپاشی و آشوب، تبیین می کنند.

داستان آفرینش بابلی که قدیمی تر از سِفر پیدایش است نیز با آشوب آب گونه اولیه آغاز می شود. یکی از شخصیت های داستان مذکور، اهریمن دریا [Rahab] است که در چند عبارت کتاب مقدس ذکر شده است. نصوص بسیاری در کتب مقدس عبری، تنازعی مستمر را میان آشوب و نظم می پذیرند و به استمرار شر و آسیب پذیری آفرینش اذعان دارند. [20] ولی داستان کتب مقدس در تاکیدش بر قیومیت و تعالی خداوند و شان انسان آشکارا با دیگر داستان های قدیمی آفرینش، متفاوت است. خداوند، هدفمند و قادر تصویر شده است که تنها با کلمه (Word) می آفریند. اما آفرینش با پیروی از طرحی جامع و منجر شدن به یک کل هماهنگ و به هم پیوسته، منظم و سنجیده است. در حکایت بابلی، انسان برای خدمت به خدایان آفریده شد اما در سِفر پیدایش، به انسان، موقعیتی ویژه در طرح خداوند داده شد به نحوی که بر سایر مخلوقات برتری دارد. [21] توضیح سِفر پیدایش با شرح بابلی در باورهایی که بیان می کنند متفاوت است اما نقش های یکسانی را ایفا می کند و با نیازهای یکسانی از انسان ها مواجه می شود.

جامعه دینی به انحای گوناگون در داستان های مقدس خود تصرف می کند و در آنها شرکت می جوید. اغلب این داستان ها، نمادین [سمبولیک] بوده و یا در "آیین های عبادی" (rituals) اجرا می شوند. فردریک استرنگ (Frederick Streng) از نسلی سخن می گوید که به سوی داستان های دیگری که "ساختار اساسی واقعیت را آشکار می سازند"، پیش می رود. میرچیا الیاده (Mircia Eliade) می گوید الگوهای عبرت انگیز گذشته دور، در مراسم نیایش و آداب آیینی زنده نگه داشته می شوند. [22] در چند مزمور اولیی کتاب مقدس، یک آیین شادمانی را بیان می کنند که در آن، زندگی بنی اسراییل در ربط با خداوندِ آفریدگار جشن گرفته می شود. (مزامیر 93 و 94). در نیایش صبحگاهی یهودیت سنتی "از زمان حال" استفاده می شود:

خدایا ستایش ترا سزا است، ای سرور ما، خداوند پادشاه جهان؛

تو چرخه های روشنایی و ظلمت را برقرار ساختی؛

تو نظمِ همی آفرینش را مقدر ساختی…

از برکت خیر تو، فعل آفرینش به طور پیوسته و روزبه روز نو می شود. [23]

ایده آفرینش را همچنین می توانیم به عنوان تعبیری برای تجربه های بشری دیرپا در نظر بگیریم مانند: (1) معنایی از وابستگی، تناهی و امکان؛ (2) واکنشی از شگفتی، وثوق و حق شناسی نسبت به حیات و تایید و پذیرش جهان؛ و (3) بازشناسی وابستگی متقابل، نظم و زیبایی در جهان. ایدی دینی آفرینش با شگفتی و حق شناسی نسبت به موهبت حیات آغاز می شود. آموزه های الهیاتی، کوششی برای تفسیر چنین تجربه هایی در چارچوب سنت تاریخی خاص به شمار می آیند. معنای الهیاتی آفرینش با تنوعی از کیهان شناسی های فیزیکی باستانی یا جدید می تواند ترکیب شود و مستلزم هیچ یک از آنها نیست.

بدین سان، طرفداران تز استقلال معتقدند که پرسش های مطرح شده از سوی اخترشناسان و عالمان الهیات با یکدیگر متفاوت اند. روش های پژوهشِ هر یک، گزینشی است و محدودیت های خاص خود را دارد. همان طور که تحلیلگران زبانی و مردم شناسان خاطرنشان کرده اند زبان علم و زبان دین، نقش های کاملاً مختلفی را در زندگی انسان برعهده دارند. هدف علم، فهم روابط قانونمند در میان پدیده های طبیعی است، درحالی که هدف دین، پیروی از شیوه ای از زندگی در چارچوب وسیع تری از معنا است.

در اینجا مورد خوبی برای مدل استقلال فراهم می شود زیرا در این مدل دو حوزی مزبور به عنوان مشغله هایی جدا و مستقل تلقی می شوند، و امکان هر گونه تعارض میان آن دو برطرف می شود. اما همان گونه که خاطر نشان ساختم بهای این گونه جدایی سفت و سخت، آن است که روابط مثبت و ترکیب منسجم میان آنها نیز از میان می رود.

گفتگو

طرفداران [مدل] گفتگو اعتقاد دارند که علم دارای پیش فرض هایی است و نیز پرسش هایی مرزی را مطرح می سازد که خود نمی تواند بدانها پاسخ گوید. این دسته از متفکران اظهار می کنند که سنت های دینی می توانند پاسخ هایی ممکن را برای این گونه پرسش ها پیشنهاد دهند بی آنکه یکپارچگی علم نقض شود. [در اینجا] تمایز میان رشته ها محفوظ می ماند اما گفتگویی جدی و عمیق می تواند پدید آید. دو عنوانی که از کیهان شناسی برای گفتگو برمی خیزد عبارت اند از "فهم پذیری" و "امکان جهان".

یوفو

برای آن دسته از افرادی که مشاهده یوفو ها را موضوع این عصر می دانند و انرا ساخته دست کشور های پیشرفته قلمداد می کنند نوشته ی زیر جالب است : 70میلادی : در 21 می این سال یک شبح شیطانی در ابعادی باور نکردنی   قبل از غروب افتاب در اسمان ظاهر گشت. نیروهای  نظامی شهرها را محاصره کردند و سلاح هایشان را به سمت اسمان نشانه رفتند.

1500 سال قبل از میلاد : فرعون تاتموس سوم دوایر پلید و نا ارام درخشانی را در پهنه اسمان نظاره می کند.

329 سال قبل از میلاد : اسکندر مقدونی اعلام می کند که هنگامی که لشگریان وی در حال عبور از رودخانه جاکارتس بودند دو شی پرنده در اسمان ظاهر شده و چندین بار به سمت لشگریانش حمله بردند به طوری که  باعث رم کردن اسب ها و فیل ها و متواری شدن سربازان گردیدند. و سربازان تا روز بعد از عبور از رودخانه منصرف گشتند. انها این حادثه را حادثه ای شیطانی که باعث شکستشان خواهد شد پنداشتند.

 

170 سال قبل از میلاد : ناوگانی تماشایی از کشتی های پرنده در اسمان لانوپیوم مشاهده گردیدند.

99 سال قبل از میلاد : هنگامی که لیویوس تروسو مشغول خواندن اعلامیه جنگ در ابتدای شروع جنگ ایتالیا بود صدای عظیمی از اسمان شنیده شد و کره ای از اتش در اسمان شمالی در قلمرو اسپولتوم ظاهر می شود که رنگ طلایی دارد. سپس به نظر می رسد که بزرگ تر شده و از زمین به سمت اسمان می رود. درخشندگی اش طوری است که خورشید را تحت الشعاع خود قرار می دهد. پس از ان به سمت مشرق رفته و ناپدید می شود.

42 سال قبل از میلاد : از روم گزارش می رسد که چیزی شبیه به یک نوع سلاح با صدایی عظیم از زمین بر می خیزد و به اسمان میرود! (ایا نوعی موشک رویت شده بود یا نوعی سفینه؟)

                                      

                                              

 

 

80 میلادی : هنگامی که امپراتور روم اگریکولا در سفر اسکاتلند بود در شبی زمستانی شعله های عجیبی در اسمان بر فراز جنگل کالدون مشاهده می کند. تمام اسمان روشن شده بود و زمانی که هوا صاف بود یک کشتی اسمانی هر شب با سرعتی زیاد در اسمان پرواز می کرد!

98 میلادی :هنگام  غروب افتاب در اسمان رم صفحه ای درخشنده  ظاهر گشت و سپس به سمت مشرق رفت!

398  میلادی :چیزی شبیه به کره ای سوزان که شمشیری از ان خارج شده بود بر فراز اسمان شهر بیزانس مشاهده شد. به نظر می رسید که این جسم پرنده از بالاترین نقطه اسمان زمین را لمس می کرد. چیزی که تا کنون دیده نشده.

776 میلادی : افرادی که در بیرون کلیسا ایستاده بودند دو صفحه درخشان بزرگ قرمز رنگ را بر فراز کلیسا مشاهده کردند که در حال مانور بودند. بسیاری از مردم با دیدن انها وحشت زده شدند و از قلعه فرار کردند!

810  میلادی : سنت گریگوری به نقل از الکویین منشی و مورخ شارل مگنه و مولف کتاب ویتا کارولی در قسمت سی و یکم کتابش اظهار داشته که در سال 810 هنگامی که از شهر اخن المان دور می شده یک شی گرد و بزرگ درخشان را در اسمان مشاهده کرده که از سمت شرق به غرب پرواز می کرده است. این شی انقدر بزرگ بوده که اسبهای سلطنتی رم کرده و باعث زمین خوردن و زخمی شدن شارل مگنه می شوند!

1235 میلادی : ژنرال یوریتسوم ژاپنی در روز 24 سپتامبر این سال در کمپ نظامی خود بود که واقعه ای عجیب روی داد. در هنگام شب و صبح روز بعد نورهایی در اسمان مشاهده می گردند که مانورهایی را در اسمان انجام می دادند. ژنرال از طالع بینانی که همراه او بودند علت ان واقعه را جویا می شود و ان ستاره شناسان دانشمند با خونسردی باشخ میدهند که این وقایع طبیعی هستند و وزش باد هنگام سحرگاهان باعث می شود ستارگان در اسمان به رقص درایند!!

1239 میلادی : 24 جولای – انگلستان  قبل از دمیده شدن ستارگان یک شی درخشان در اسمان ظاهر شد و به نظر می رسید که می تواند بروی هر دو سمت خود پرواز کند. این جسم بزرگ ابتدا از جنوب به سمت بالا پرواز کرد و فورا با گردشی سریع به سمت شمال پرواز می کند. ان جسم طوری پرواز می کرد که به نظر می رسید با هر سرعتی که بخواهد می تواند پرواز کند. بدین ترتیب به اعماق اسمان پرواز نمود!


1254 میلادی : در نمیه شب هشتم ماه یک شب پر ستاره ناگهان یک کشتی عظیم در اسمان ظاهر گشت. این کشتی مجلل با نورهای رنگی بود. راهبان سنت البان برای مدتی طولانی این کشتی را مشاهده کردند اما ان جسم از نظر ناپدید شد!


1290 میلادی : در بایلند یورک شایر شمالی در انگلستان هنگامی که راهب بزرو دیگر راهبان مشغول خوردن غذا بودند یک شی مسطح و دایره ای شکل نقره ای رنگ و درخشانگ  بر فراز کلیسا به پرواز درامد و باعث وحشت راهبان گردید!


1332 میلادی : در ساعات اولیه شب در اگزبریچ انگلستان ستونی نورانی در اسمان مشاهده شد. این شی از اسمان جنوب برخاست وبا حرکتی ارام به سمت شمال رفت. در جلوی این شی عجیب دوکی شکل نوری قرمز رنگ به سمت جلو ساطع می شد. سپس ان جسم سرعت گرفت و در اعماق اسمان ناپدید گشت!


1492 میلادی : ساعت 10 شب 11 اکتبر کریستوف کلمب و همسفرش پدرو گوتیرز هنگامی که بر عرشه کشتی سانتا ماریا ایستاده بودند شی درخشانی را در دوردست مشاهده کردند. این شی در تمام طول شب چندین بار مشاهده شد و مرتبا بالا و پایین می رفت. کریستف کلمب قبل از اینکه به خشکی برسد به مدت چهار ساعت شاهد پرواز ان شی بود.  به نظر او این نشانه  رسیدن انها به خشکی بود!


1528 میلادی : مردم شهر سیژ در اوتریخت هلند با دیدن یک صلیب زرد رنگ و پرنده وحشت زده شدند. چرا که انها تصور می کردند دشمن به شهر حمله کرده است.


1554 میلادی : در ساعات 6 تا 8 صبح 10 مارس در فرانسه در اطراف ماه یک نقطه نورانی دیده شد که از خود نورهایی پخش می کرد و صدایی گوشخراش داشت و مانند نوک یک پیکان به نظر می رسید که از یک پهلوی خود به پهلوی دیگر می چرخید!


1643 میلادی : 11 مارس این سال وقایع نگاری به نام جان ایولین درانگلستان گزارش می دهد که :  من نباید فراموش کنم که چه چیز مارا در شب قبل بی نهایت و حیرت زده کرد. جسمی نورانی مانند ابر و به شکل یک شمشیر که نوک ان سمت شمال بود در اسمان مشاهده شد. این شی مانند ماه ارام بود و بقیه اسمان نیز صاف و ارام بود. این جسم ساعت 11 شب تا 1 بامداد در اسمان دیده شد و در نهایت به سمت جنوب انگلستان پرواز نمود!


1700 میلادی : از تمدن سرخپوستان امریکا گزارش می رسد که موجودات انسان گونه درخشانی وجود داشته اند که سرخپوستان را با یک لوله مخصوص!(سلاح اشعه ای) فلج می کردند. و نیز در تاریخ این سرخپوستان امده است که برخی از زنان سرخپوست با گروهی از این مردان ستاره ای ازدواج کرده اند!


1742 میلادی : یکی از اعضای انجمن سلطنتی انگلستان می نویسد : در 16 دسامبر این سال من از منطقه جیمز پارک عبور می کردم که ناگهان نوری از پشت درختان و خانه ها از سمت غرب و جنوب به اسمان برخاست که مانند یک موشک بزرگ به نظر می رسید. وقتی که ان شی تا 20 درجه از دید من اوج گرفت به حالت افقی در امده و به سمت شمال و شرق به پرواز کرد. ان شی بسیار نزدیک به نظر می رسید و حرکتش ارام بود. من حدود نیم مایل انرا با چشمانم تعقیب کردم. یک شعله در قسمت عقب ان نمایان بود. انتهای ان مانند ردیفی از میله های اهنین به نظر می رسید. و در یک نقطه از ان شی سیلندر مانند دنباله های نور ساطع می شد. به زوری که نیمی از طول ان کاملا شفاف به نظر می رسید. سر ان شی به اندازه 3 درجه نسبت به قطر ان و دم ان نیز به اندازه سه درجه نسبت به طول تخمین زده می شد.


1790 میلادی : از فرانسه چنین گزارش شده که در خلال تابستان یک بازرس پلیس به نام لیابوف شاهد بود که یک کره نورانی بزرگ بر فراز فارملند در حال پرواز است. این کره نورانی سپس فرود امد و مردی از ان خارج شد که به زبانی نا مفهوم سخن می گفت. بعد از این حادثه ان کره ناگهان منفجر شد و ان مرد نیز ناپدید گردید! این واقعه توسط بسیاری از مردم ان زمان رویت شده و به خوبی نیز ثبت گردیده است.


1870 میلادی : این واقعه از دفترچه ثبت یک کشتی و از قول کاپیتان ان اف.دبلیو.بنر نقل گردیده است :


ملوانان کشتی یک شی خیره کننده شبیه یک ابر را در اسمان می بینند. ان شی شبیه به یک ابر مدور بوده که یک نیم دایره در درون ان به چهارقسمت تقسیم شده بود. محور مرکزی ان به بیرون زده بود و دوباره به عقب برگشته بود. این شی از نقطه ای با زاویه 20 درجه نسبت به افق تا زاویه 80 درجه رفت. سپس در ناحیه شمال شرقی مستقر گردید و گاهی در نواحی جنوب و جنوب شرقی نیز مشاهده می گردید. ان شی در مقابل باد به حالت مورب قرار گرفت و برای مدت نیم ساعت به این شکل مشاهده شد و در اخر ناپدید گردید!

این گزارشات پس از سال ۱۸۷۰ میلادی تا هم کنون ادامه دارد و اشیای ناشناس پرنده در نقاط مختلفی از جهان پیوسته موجب شگفتی و وحشت ناظران می شوند.

هشت معمای بزرگ

امروز بعد از چند روز سخت که گذروندم می خواهم مطلبی جالب در اختیارتون قراربدم:

هشت معمّای بزرگ
پیشرفت های پدید آمده در مسیر کشفیات، در سدۀ گذشته، افقهای تازه ای را برای درک منشأ و خاستگاه کیهان به روی ما گشوده است، لکن هنوز راز و رمزهای بزرگی باقی است و سالیانی خواهد گذشت تا ستاره شناســان این رموز را کشف کنند. ممکن است از یاد برده باشیم که در حدود یک قرن پیش، هیچ کس سیاره پــلوتو را مشاهده نکرده بود و همین طور ستاره شناسـان معتقـد بودند که جهان هستی محدود به سرحدات ناحیۀ درخشــانی به نام راه شیری است. این تصویر از عالم در حالی که ما به قرن 21 پـا گذاشته ایم به مراتب پیچـــیده تر شده است. نظریه نسبـیت عام که توســط آلبرت اینشتین ارائه شده است توضیح می دهد که چگونه گرانش موجب خمیدگی فضا- زمان می شود و بدیـن وسیله بــان می دارد که هر جرم، مانند توپ بولینگی که بر روی یک تشک قرار دارد، فرورفتگی اندکـی را در سیستم فضا-زمان ایجاد می کند. در هر حال اینشتین به اشتباه معتقد بود که عالم بدون تغییر است. برای این که نظر خود را در معادلاتش لحاظ کند یک ساختار جدید ریاضی را فرض کرد (ثابت کیهان شناختی)، که این مورد تأمین کننده یک نیروی دافعه است که از سقوط عالم در اثر نیروی گرانش خود پیشگیری می کند. ریاضیدان گمنامی به نام الکساندر فریدمن که اهل روسیه بود دریافت که ایده های اینشتین در رابطه با گرانش می تواند بیانگر تفسیری کاملاً متفاوت باشد، یعنی عالم هستی به جای آن که پایداری و ثبات داشته باشد به سوی انبساط و گسترش پیـــــــش می رود. کیهان شناسی بلژیکی به نام جورج لومتر که یک کشیش کاتولیک بود، نیز از فرضیۀجهانِ درحال انبساط جانبداری می کرد.

وی در سال 1927 بیان کرد که انتقال مشهور دوپلر در نوری که از سحابی ها (که البته امروزه آن سحابی ها را کهکشان می نامیم) به ما می رسد و به سوی طول موج های بلند ترمیل می کند بیانگر این نکته است که سحابی ها از زمین دور می شوند. بدین ترتیب نشان داد که عالم درحال انبساط است. لومتر فرضیه ای را بنیان نهاد که بر طبق آن عالم هستی، از اندازه ای کوچک آغاز شده و تا رسیدن به مقیاس ایده آل خود به پیش می رود. البته اینشتین این فرضیه را تأیید نکرد. در هر حال در سال 1920 ادوین هابل با بهره گیری از میزان درخشندگی ستارگان متغیر، موفق به ایجاد معیاری برای محاسبه فاصلۀ کهکشان ها شد. هابل دریافت که هرچه یک کهکشان از زمین دورتر باشد، با سرعت بیشتری از ما فاصله می گیرد.امروزه معتقدیم که انبساط مذکور، در حقیقت انبســـاط و گسـترش فضــا است و نه حرکت کهکشان ها در فضا.(مفهومی که هابل هیچگاه آن را به طور کامل نپذیرفت). در سال 1948 جورج گاموف و رالف آلفر با بهره گیری از ایدۀ لومتر و همچنین مشاهدات هابل، نظریۀ «انفجار بزرگ» خود را ارائه کردند. آنها مدعی شدند که انفجارکیهانی، موجب تشکیل مادۀ اولیه ای شده است که بی نهایت داغ بوده و در ضمن حاوی نوترون ها و پس مانده های حاصل از انهدام آنها بوده است. این ایده عجیب یک پیش بینی قابل آزمایش را در خود نهفته داشت که برای سالیانی از نظر دور مانده بود:« باقی ماندۀ سرد مهبانگ در قالب تابش ریزموج از زمین قابل آشکار سازی است.» در سال 1964 و 1965 رابرت ویلسون وآرنو پنزیاس، دانشمندان لابراتوار AT&bellاز یک رادیوتلسکوپ که برای دریافت اطلاعات از نخستین ماهوارۀ ارتباطاتی طراحی شده بود، استفاده کردند تا علائم مربوط به تابش فراگیر ریزموج را آشکار سازند

وجود این پارازیت،کاملاً مستقل از جهت قرار گرفتن آنتن بود. آن دو مجدداً تلسکوپ را تنظیم و آن را تمیز کردند اما سیگنال مذکور همچنان وجود داشت. این پارازیت رادیویی صرف نظر از این که پنزیاس و ویلسون تلسکوپ خود را به سوی خورشید و یا کهکشان راه شیری نشانه بروند به شکل سابق خود باقی می ماند و این مورد بیانگر این مطلب بود که تابش مورد نظر، منشأ خورشیدی ویا کهکشانی ندارد. پنزیاس و ویلسون به زودی دریافتند که این پارازیت همان تابش مایکروویو است که گامو وآلفر پیش بیی کرده بودند. با توجه به موارد فوق، دیگر
انفجار بزرگ مطلبی دور از ذهن نبود. در هر حال نظریه انفجار بزرگ،مانند تمامی نظریه های عظیم قرون گذشته و احتمالاً تمام نظریه های بزرگی که در آینده ارائه خواهند شد، بیش از آن که به ابهامات پاسخ روشنی بدهد، سئوالات تازه ای را بر سر راه دانشمندان قرار داد.

در سال 1998 گروه های جداگانه ای از ستاره شناسان که سرپرستی آنها بر عهدۀ برایان اشمیت (از رصدخانه سایدینگ اسپرینگ و مونت استروملو، واقع در وسترن کریک استرالیا) و سول پرلمات (از آزمایشگاه ملی لورنس واقع در برکلی کالیفرنیا) بود به ثبت درخشندگی اَبَرنواخترهای دور دست پرداختند تا میزان کند شدن انبسـاط عالم را محاسبه کنند. هر دو گروه به یافته هایی نائل شدند که هر جزء آن به نوبۀ خود به انـــدازۀ یافته های پنزیاس و ویلسون در رابطه با « ریزموج پس زمینۀ کیهانی » غیر منتظره بود. «کهکشان هان دوردست که دربردارندۀ ابرنواختر هستند با سرعتی که با گذشت زمان کاهش پیدا کند از ما دور نمی شوند، بلکه این کهکشان ها با شتاب از ما دور می شوند.» این کشف مانند تمامی پیشرفت های غیرمنتظرۀ علمی که در گذشته روی داده است، مجموعه ای از سئوالات را در رابطه با موضوع مورد بحث پدید می آورد. معماهایی که در ذیل مورد بحث قرار خواهند گرفت نشانی از دستاوردهای سترگ قرن گذشته است و در عین حال ما را آگاه می سازد که هنوز راه درازی در پیش داریم.

1. جهان هستی در چند بُعد خلاصه می شود؟

فی الواقع به جز در نمایش های شعبده بازی هیچ کس یک خرگوش را از یک کلاه خالی بیرون نمی آورد، برای ما که در جهانی سه بعدی زندگی می کنیم. مگر نه؟ ولی شاید هم این طور نباشد. فیزیکدان ها به طور سنتی عالم هستی را با بهره گیری از چهار بُعد ترسیم و تفسیر می کنند: سه بعد فضایی آشنا و دیگری بعد زمان. مدل مذکور به ما کمک می کند تا برای همه چیز توضیح و تفسیری داشته باشیم، از خمیدگی نور ستارگان در هنگام عبور از کنار خورشید گرفته تا شکل گیری سیاهچاله ها. اکنون فیزیکدانان به این مطلب می اندیشند که احتمالاً باید چند بعد فضایی دیگر را به سیستم کنونی بیفزایند. مسئلۀ سلسله مراتب موجبات تحریک فیزیکدانان را فراهم می سازد. به بیان ساده تر آنان نمی دانند که چرا نیروی جاذبه گرانشی به شدت از سه نیروی بنیادین دیگر یعنی
الکترومغناطیس، نیروی ضعیف و نیروی قوی، ضعیف تر است. دو فیزیکدان به نام های لیزا راندال از مؤسسۀ فناوری ماساچوست در کمبریج و رامان ساندرام از دانشگاه جان هاپکینز در بالتیمور (مریلند) تفسیری ارائه
کرده اند که بر طبق آن بعد دیگری به ابعاد کنونی اضافه می شود. در مدلی که آن دو ارائه دادند ما در دنیای چهار بعدی زندگی می کنیم و ذرّات گراویتون که حامل نیروی گرانشی هستند، در بعدی دیگر واقع اند. اختلافی کوچک در بعد پنجم، میان این دو جهان، موجب کاهش چشمگیر نیروی گرانشی می شود. نظریه پردازانِ تئوری ریسمان حتی از این هم فراتر می روند. آنها چهار نیروی بنیادین فیزیک را در یک مدل یازده بعدی یکپارچه می سازند، که در آن، حلقه های بسیار کوچک و قطعات ریسمانی، بنیادی ترین ذرات هستند. اما حتی خوش بین ترین نظریه پردازان تئوری ریسمان نیز تردید دارند که در آیندۀ نزدیک بتوانند این ریسمان ها را مشاهده کنند. نظریۀ مذکور پیش بینی می کند که این ریسمان ها 100 میلیون میلیارد برابر کوچکتر از ریزترین ذرات زیراتمی هستند (منظور ذراتی است که توسط نیرومند ترین شتاب دهنده های ذرات ایجاد شده اند.) اما در این بین شواهدِ دال بر بعد پنجم
می تواند بسیار زودتر به دست ما برسد. راندال و ساندرام پیش بینی می کنند که شتابدهنده بزرگِ هادرون، واقع در جنوا که قرار است در سال 2007 شروع به کار کند می تواند انرژی کافی را برای نفوذِ یک گراویتون به دنیای ما فراهم سازد.

2. جهان چگونه شکل گرفت؟

میان کیهان شناسان بر سر زمان شکل گیری عالم قابل رؤیت، این اجماع وجود دارد که جهانی که ما میتوانیم ببینیم، زائیدۀ رویدادی است که بین 13 تا 14 میلیارد سال پیش اتفاق افتاده است. در مدت یک میکروثانیه پس از واقعه مذکور، عالم سوپی بی اندازه داغ بوده که حاوی کوارک ها و دیگر ذرات عجیب بوده است.

در همان اثنا که این سوپ داغ در حال خنک تر شدن بود کوارک ها متراکم شدند و موجبات تشکیل پروتون ها و نوترون ها و همین طور ذراتی از این دست منجمله هادرون ها و مزون ها را فراهم کردند. هنگامی که جهان هستی در زمانی معادل یک ثانیه به بلوغی خاص رسیده بود، دیگر به جز نوترون ها ، پروتون ها، فوتون ها، الکترون ها و نوترینو ها چیز دیگری وجود نداشت. مجموعه ای از واکنش های هسته ای در دویست ثانیۀ بعدی، موجبات تشکیل هستۀ سه عنصر اولیه را که کوچکترین عناصر هستند فراهم ساخت.

امواج صوتی حاصل از پژواک مهبانگ که در شرف محو شدن بود، در درون سیال بی اندازه داغ و چگال جهان، که هنوز در نخستین دوره رشد خود بود، مانند موج درون یک دریاچه انتشار می یافت. یک گروه متراکم از الکترون های آزاد با بار منفی که توسط پروتون ها (که بار مثبت دارند) کشیده می شدند، در این مسیر فوتون ها در برخورد با ذرّات باردار مذکور، جمع آوری و محصور می شوند. در آن هنگام که جهان سیصد و هشتاد هزار سالگی خویش را پشت سر گذاشته بود به اندازه کافی سرد شده بود که اتم ها برای شکل گیری مجال پیدا کنند. این اتفاق موجب شد که فوتون های محصور، آزاد شوند و آنگاه روشنایی جهان هستی را فرا گرفت. فوتون های رها شده حامل اطلاعات در رابطه با نوسانات چگالی و دما در عالم نوپا در قالب الگویی از تغییرات درخشندگی بودند.

ستاره شناسان به این تابش باستانی که از دوران های نخستین حیات عالم بر جای مانده است (که البته نخستین بار توسط پنزیاس و ویلسون مشاهده گردید)، عبارت ریزموج پس زمینه ای کیهانی اطلاق می کنند.

هنگامی که ستاره شناسان تلسکوپ های ریزموج، مانند کاوشگر پس زمینه کیهانی و یا جایگزین آن (کاوشگر ناهمسانگردی موج)به نام ویلکینسون را به جهت خاصی نشانه رفتند و آنگاه دمای کهموج زمینه ای کیهانی را محاسبه کردند، تابشی را مشاهده کردند که دمایی در حدود 7/2 درجه سیلسیوس بالاتر از صفر مطلق داشت (یا به عبارتی 7/2 درجه کلوین). هنگامی که جهت مخالف را بررسی کردند مجدداً 7/2 درجه کلوین را به دست آوردند. البته نوساناتی هم وجود داشت که ناچیز بود و در حالت بیشینه به حدود یک واحد در صد هزار می رسد. هر انفجاری که موجبات یکنواختی کنونی عالم را فراهم آورده باشد کیهان شناسان راشیفتۀ خود می کند. حالتی که در آن گویی تمام اجزای عالم نوپا به یکدیگر مرتبط و متصل بوده است. حال سئوال اینجاست که چنین امری چگونه امکان پذیر است؟ آلن گات (1925 م)در حالی که در اواخر دهه 70 میلادی بر روی مسئله فوق درحال تـفکر و بررسی بود به درک حیرت انگیزی نائل شد که چنین بود: چه می شد اگر جهانی که امروز برای ما رؤیت پذیر است به شکل حباب بسیار کوچک و در عین حال فوق العاده یکنواختی پدیدارشده باشد و به ناگاه با چنان سرعتی منبسط شده که فرصتی برای تغییر و دگرگونی نیافته است.

نظریۀ تورّم گات نه تنها یکنواختی موجود در تابش زمینه کیهانی به میزان یک واحد از صد هزار را توضیح می دهد بلکه این فرض را مطرح می کند که وضعیت توده ای مورد نظر خود برخاسته از نوسانات کوانتومی واقع شده در طول مدت تورم است. کیهان شناسان بر این امر توافق دارند که نوسانات بسیار کوچک در عالم نوپا به وسیلۀ نیروی گرانشی تقویت شده است تا توده های بزرگی را که امروزه مشاهده می کنیم تشکیل بدهد، البته هنوز لازم است که تمامی جزئیات مورد بررسی و تحلیل قرار گیرد.

در ضمن نظریۀ گات پیش بینی قابل آزمایشی را بیان می دارد که چنین است: جهانی که به صورت حبابی متورم شده است، در اصطلاح کیهان شناختی تخت به نظر می رسد. تخت به این معنی است که در یک فضای تخت هرگز دو خط موازی یکدیگر را قطع نمی کنند حتی اگر آن دو تمامی عالم را بپیمایند. در سالهای اخیر ستاره شناسان با محاسبۀ اندازه های زاویه ای تغییراتِ تابش زمینۀ کیهانی که البته بسیار کم است،بارها (و اکنون در موسسه فناوری ماساچوست) پیش بینی گات را مورد آزمایش قرار داده اند. در هر بار آزمایش، آنان، به نتیجه ای به جز تخت بودن عالم هستی دست نیافـتند. مارتین وایت اخترفیزیکدان دانشگاه برکلی (کالیفرنیا) می گوید: مورد مذکور ساده ترین راه حلی است که می توان برای معادله اینشتین ارائه کرد لکن نمی تواند جهان را به طور دقیقی توضیح دهد هیچکس بر این امر وقوف کامل ندارد که چه چیزی موجبات پیشروی این تورم را فراهم کرده است. فیزیکدان ها لیست طویلی از مدل ها را برای عالم در حال انبساط پیشنهاد کرده اند ولی اغلب این راه حل ها پایه و اساس کاملاً فیزیکی ندارند و برای سهولت کار از یک سری ملاحظات و حذفیات ریاضی نیز در آنها استفاده شده است.

ادوارد راکی کولب،اخترفیزیکدان شتابدهندۀ فرمی می گوید: «پس از بررسی تمامی تئوری های موجود درباره مبحث تورم و انبساط عالم به این نتیحه می رسیم که هنوز نظریه ای کامل در این مورد در اختیار نداریم.


3. دلیل انباشتگی مادّه در عالم چیست؟
اگر جهان کاملاً متقارن می بود هیچ سیاره، ذره و یا بشری وجود نمی داشت، زیرا در چنین حالتی، عالم هستی دقیقاً به یک میزان توسط ذره ها و پادذره ها آکنده می گشت و آن گاه ذره ها و پادذره ها به سرعت منهدم می شدند و حاصل آن انتشار پرتو گاما می بود. چنین جهانی مملو از تشعشعات و فاقد هر گونه اتم می بود.

در هر حال، هیچ پادماده ای واقعاً در جهان حضور ندارد که البته توضیح چنین مطلبی برای نظریه پردازان مشکل است. انبساط و تورمی که مدنظر گات است (و پیشتر به آن اشاره شد) می بایست تأمین کننده مقادیر یکسانی از ماده و پادماده باشد.البته اگر مقدار ماده و پادماده دقیقاً به یک میزان می بود و موجب انهدام طرف مقابل می شد آن گاه دیگر نظریه پردازی وجود نمی داشت تا این فرضیه ها را ابراز نماید!

اکنون این سئوال پیش می آید که ماده چگونه توانسته از انهدام جان سالم به در ببرد؟ این احتمال وجود دارد که پادماده هنوز در جهان باقی باشد لکن مقیم نقطه ای از عالم است که آنقدر از ما دور است که نمی توان آن را مشاهده کرد. جاناتان فنگ فیزیکدان دانشگاه کالیفرنیا (ارواین) اشاره می کند: «می توان تصور کرد در جایی دیگر مواردی مانند پاد بشر و پاد کهکشان هایی وجود داشته باشد لکن این موضوع پیامدها و نتایجی در بر خواهد داشت که هنوز قابل درک نیست.»

احتمال دوم این که ما فرض کنیم عالم کاملاً متقارن است اما همین جهان متقارن پس از روی دادن انفجاربزرگ (مهبانگ) از اتفاقی به نام «فاجعۀ انهدام» احتراز کرده باشد و می توان برای استدلال چنین بیان کرد که علت این امر تمایل (اندک) قوانین فیزیک به سمت ماده است. همین اندک رجحان موجود، موجب خلق مقدار اندکی ماده اضافی شده است و جهانی که امروز می بینیم توسط همان بقایا ایجاد شده است.

در اواسط دهه 1960 جیمز کرونین و وال فیچ دو فیزیکدان آمریکایی در آزمایشگاه خود به نتایجی دست یافتند که همکارانشان را حیرت زده کرد. آنان درآزمایشات خود نشان دادند که در 2/0 درصد از مواردی که منجر به انهدام ذرات بنیادی خاصی می شود، تقــــــارن مورد انتظار رعایت نمی شود. پس از این آزمایش، کیهان شناسان بلافاصله این مطلب را مطرح کردند که احتمالاً نتایج به دست آمده از آزمایشات فوق می تواند توجیهی برای انباشتگی ماده در عالم باشد، لکن هنوز تا نیل به نتیجه قطعی راه درازی در پیش است.

4. نحوۀ شکل گیری کهکشان ها چگونه بوده است؟
وایت می گوید: «ما توصیفی مصوّر و تصویر گونه از نحوۀ شکل گیری کهکشان ها در دست داریم که وضعیتی کلی را برای ما نمایان می سازد لکن این مورد از استحکام لازم بر خوردار نیست.»

توده های ماده در عالم نوپا از کجا آمده وچگونه این توده ها در دوران های بعدی به وسیله نیروی گرانشی تقویت شده و به کهکشان ها تبدیل شده اند؟ کیهان شناسان قادر به پاسخ گویی به این قبیل پرسشها نیستند اما بر سر این مطلب توافق دارند که توده های ماده ای که در سرتاسر دنیا پراکنده شده بودند در اثر گرانش حاصل از وجود خود، فرو ریخته اند و در همین حین پروتونها و نوترونها (که مجموعاً باریون نامیده می شوند) را در پی خود می کشند و موجب بالا رفتن دمای آنها می شوند. باریون های پر سرعت با یکدیگر برخورد کرده و انرژی از دست دادند. آنگاه (مانند سنگی در چشمه) در چشمه های گرانشی ته نشین گشتند. با توجه به موارد فوق، اگر چه مدل های سه بعدی کهکشانی، مدلِ حبابی عالم را به طریقی کلی مورد تأیید قرار می دهد لکن جزئیات مربوط به آن بسیار دشوار است و به آسانی قابل درک نیست.

اکنون سئوالی پیش روی ما قرا دارد مبنی بر اینکه آیا برخورد کهکشان های مارپیچی موجب ایجاد کهکشان های بیضوی می شود؟ اگرپاسخ ما به این پرسش مثبت باشد، مسئله دیگری که وجود دارد این است که چرا این دو نوع کهکشان ردّپای متفاوتی از خود بر جای می گذارند؟ به این دلیل که انجام محاسبات برای تعیین فواصل کهکشانی مستلزم صرف زمان زیادی است، پیشرفت های صورت گرفته در مسیر حل پرسش های فوق به کندی انجام شده است،لکن فعالیت های مداومی در این راستا انجام پذیرفته است گروهی انگلیسی-استرالیایی که مسئولیت تحقیق درباره قرمز گرایی کهکشان df2 رابر عهده دارند، فاصله بیش از دویست و بیست هزار کهکشان را به دست آورده اند و گروهی به نام SDSS نیز انتظار دارند که تا پایان سال 2005 میلادی که کاوش مذکور به مرحله مطلوبی می رسد نقشه ای سه بعدی از حدود یک میلیون کهکشان را تهیه کنند. لازم به ذکر است که گروه SDSS تا کنون فواصل بیش از دویست هزار کهکشان را محاسبه کرده اند. دوید وینبرگ اخترفیزیکدان دانشگاه ایالتی اوهایو
می گوید: « فی الواقع، داده های مذکور می بایست در یافتن روزنی به سوی پاسخ این پرسش که کهکشان ها چگونه پدید آمده اند به ما کمک شایانی بکند.»

5. مادۀ تاریکِ سرد چیست؟
می دانیم که مجموع ستارگان و کهکشان ها جرمی کمتر از 5/0 درصد از کل جرم موجود در عالم را تشکیل میدهند و حتی اگر ابرهای نامرئی تشکیل شده از اتم ها را (که برخی عقیده دارند در نقاط دوردست عالم شناور هستند) به این مقدار بیفزاییم، میزان فوق از 40 درصد تجاوز نمی کند. مابقی آن متشکل از مادۀ تاریکِ سرد و انرژی تاریک است. اگرچه ستاره شناسان قادر به مشاهده مستقیم ماده تاریک نیستند، لکن بر این عقیده اند که میزان آن به حدود 23 درصد ماده موجود در عالم می رسد. استدلال آنها در این مورد بر پایه بررسی نحوۀ کشیده شدن ستارگان به وسیله ماده تاریک و همین طور پدیدۀ خَمِش نور است. مواد تاریکِ سرد در طول خلاءِ موجود در کیهان، به صورت یک رشته مجتمع شده اند و این رشته، طولی در حدود چند صد میلیارد سال نوری را دربر می گیرد. چنین تصویری به این مورد اشاره می کند که ماده تاریک، حرکتی کند دارد و به همین دلیل از دمای پایینی برخوردار است.

اگر ماده تاریک، گرم و پرسرعت می بود، در زمانهای بسیار دور موجب محو شدن جرم جهان می شد و همین امر از شکل گیری کهکشان ها جلوگیری می کرد. در ضمن واکنش ذرات مادۀ تاریکِ سرد با مواد معمول، می بایست بسیار ضعیف باشد (البته اگر نخواهیم وقوع این امر را به طور کامل نفی کنیم). در غیر این صورت هاله های کروی شکل مادۀ تاریک که راه شیری و سایر کهکشان ها را احاطه کرده اند مسطح می شدند و به شکل صفحات کهکشان مانند در می آمدند. اگر ذرات ماده تاریک تنها با مواد عادی واکنش می دادند (که در حقیقت همین طور نیز هست) آشکار نمودن آنها آسان می بود. اما این واکنش ها به قدری ضعیف هستند که آشکار کردن آنها برای ما امکان ندارد علاوه بر این، برای بیشتر این ذرات زمانی طولانی تر از عمر عالم هستی لازم است تا اولین برخورد خویش را تجربه کنند. فیزیکدان ها در حال بررسی دو راهکار هستند تا به ماهیت این ذرات ناشناخته پی ببرند.

یکی از این راهکارها، بررسی این مورد در مقیاس وسیع است و چنین بیان می شود که انهدام ذرات مادۀ تاریک و پادذره های آنها در مرکز کهکشان راه شیری و یا در هستۀ خورشید لزوماً، می بایست موجب تشکیل نوترینو بشود. در چنین وضعیتی که نوترینو ها به طور ضعیفی با مواد وارد واکنش می شوند، می بایست گاه و بیگاه یکی از این ذرات بنیادی با یک مولکول آب برخورد کند و تشعشعی از نور را آزاد کند.

فیزیکدان ها به این امید که یکی از این پرتوها را آشکار نمایند، در حال تبدیل دریای مدیترانه، دریای آدریاتیک (این دریا بخشی از دریای مدیترانه است که توسط کشورهای ایتالیا، کرواسی، اسلونی، بوسنی و مونته نگرو احاطه شده است) و کانون یخی قطب جنوب به یک رصدخانه عظیم و پهناور برای آشکار سازی نوترینو ها هستند و این کار را با قرار دادن رشته های طویلی در زیر آب و یخ (البته رشته های حساس به نور) انجام می دهند.

ایدۀ دیگر در این رابطه بررسی جزئی امّا دقیق است. برای مطالعه جزء به جزء این مطلب دو حسگر به نام های CDMS I و CDMS II در حال فعالیت هستند که اولی در دانشگاه استنفورد ساخته شده و در اتاقی حدود ده متر زیر زمین قرار دارد و دیگری که در اواخر سال 2003 شروع به کار کرده در یک معدن آهن در مینه یوتا و در حدود 740 متری سطح زمین قرار گرفته است.

در سال 2000 میلای گروهی از محقـّقان ایتالیایی که سرگرم انجام DAMA (پروژه ای در رابطه با ماده تاریک) بودند ادعا کردند که ماده تاریک را یافته اند. اما نتایج مذکور به سرعت و به طور گسترده دچار بی اعتباری شد زیرا پژوهشگران دیگر موفق به تأیید این یافته ها نشدند و در نتیجه نتوانستند ادعای گروه مذکور را تأیید کنند.در همین اثنا آزمایشات دیگری در ایالات متحده، ایتالیا، ژاپن و آلمان انجام پذیرفت اما هیچ کدام موفق به یافتن شواهدی که خالی از اتهام باشد و در عین حال به شواهدی مبنی بر وجود ذرات مادۀ تاریک (که تصور می شد بسیار فراوان باشند) دلالت نماید، نشدند.


6. آیا تمامی باریون ها در درون کهکشان ها شکل گرفته اند؟
تنها ده درصد از ماده نرمال و معمول موجود در عالم ( منظور مواد باریونیک است که از پروتون ها و الکترون ها تشکیل شده اند) در داخل ستارگان قرار دارند. ستاره شناسان در صدد هستند تا باریون های بیشتری را در کوازارها بیابند، کوازارها اجرام درخشانی هستند که در فواصل دوردستی از زمین قرار دارند ونیرومحرّکه شان توسط سیاهچاله ها تأمین می شود. اگر نور کوازار در راه خود به سوی زمین، از میان باریونهای گازی عبور کند، اتمهای موجود در گاز، اثر خود را در قالب خطوط جذبی بر طیف کوازار باقی خواهند گذاشت اما مسئله اینجاست که ستاره شناسان تنها کسر کوچکی از آنچه که انتظارش را می داشتند، یافتند و اکنون این سئوال مطرح می شود که باریون ها کجا رفته اند؟ بیشتر اخترفیزیکدان ها بر این عقیده اند که باریون های مذکور جایی نرفته اند و هنوز در فضا
غوطه ور هستند، لکن از میلیاردها سال قبل که ابرهای گازی شکل گرفته اند، باریون ها با یکدیگر برخورد کرده و انرژی آزاد کرده اند و به واسطه این انرژی دمای گازها را تا حدود یک میلیون درجه سانتیگراد افزایش داده اند. جری آستریکر اخترفیزیکدان دانشگاه پرینستون می گوید: «گاز در این محدوده های دمایی جذب و نشر کاملی ندارد و این یک تصادف نامیمون است »

دیوید وینبرگ و همکارانش در سال 2001 به مدت یک هفته از رصد خانه پرتو X چاندرا استفاده نمودند تا گواهی دال بر وجود گاز در هاله هایی از ماده تاریک که کهکشان ها رااحاطه کرده اند، بیابند. وینبرگ نود درصد مطمئن است که ردپای گاز را در داده های مربوط به جذب پرتو X مشاهده کرده امّا می گوید که وی برای حصول اطمینان کامل نیازمند زمان بیشتری بوده است.البته او اِقرار می کند که: «اختصاص چنین زمانی برای یک رصدِ خاص که ممکن است هیچ نتیجه ای دربر نداشته باشد مدّت زیادی به حساب می آید. اما این مسیر می توانست بهترین راه برای دریافتن این مطلب باشد که امروز باریون ها کجا هستند.» مورد مذکور یکی از موارد اساسی در مسیر ارائه تصویری روشن از کیهان است.


7. انرژی تاریک چیست؟
برای تأمین نیرو محرکه لازم برای حفظ شتاب کنونی عالم، می بایست تا 73 درصد از کل چگالی عالم توسط انرژی تاریک اشغال شده باشد بزرگ ترین مشکل که بر سر راه این ایده وجود دارد این است که هیچ کس نظری درباره ماهیت انرژی تاریک ندارد. مایکل ترنر از داشگاه شیکاگو می گویدک «آنچه ما تاکنون توانسته ایم انجام دهیم تنها نامگذاری این انرژی بوده! این انرژی می تواند بی ارتباط با جهان باشد (به طور مثال خودِ خلأ) و یا بر ابعادی از فضا که پنهان هستند تأثیر داشته باشد.» اما حدّاقل ستاره شناسان می دانند که این انرژی چه می کند.
پرل ماتر می گوید: «انرژی مذکور مانند انرژی پاد گرانی حالت دافعه دارد اما اینطور نیست که با ویژگی ذاتی ذرات بی ارتباط باشد و به طور مستقیم در فضا عمل می کند.» وضعیت ارتجاعی موجود درفضا اندکی شبیه به انبساط عالم نوپا است و تنها تفاوت در اینجاست که انرژی تاریک در این مدت طولانی تأثیرات کمتری را بر جای گذاشته است. فیزیکدان ها در تلاشند تا با بهره گیری از نظریه های فیزیکی مورد قبول دانشمندان چگالی انرژی تاریک را محاسبه کنند. اما نتایجی که به دست آورده اند با واقعیت سازگاری ندارد. تاکنون مقدار محاسبه شده درحدود 1060 برابر بزرگتر از میزان مشاهده شده است. کیهان شناسان همواره با اعداد و ارقام بزرگ سرو کار داشته اند اما حتی آنها نیز از چنین اختلافی دچار نگرانی شده اند! کولب می گوید: « تمامی این صفرها (منظور اختلاف های موجود است) بیانگر این مطلب است که هنوز در فرضیه های ما یک مطلب اساسی از قلم افتاده است.»


8. چگالی عالم چقدر است؟
اگر انبساط عالم یا بیشتر ماده و انرژی موجود در عالم تنها در اختیار مواد و نیروی گرانشی حاصل از این مواد
می بود، تاکنون این نیرو موجب سقوط عالم و بازگشت آن به وضعیت نقطه ای شده بود. اما انرژی تاریک باعث گسترش عالم شده است.

به تحقیق سرنوشت جهان هستی نامعلوم است زیرا دانسته های ما در رابطه با انرژی تاریک ناقص و سطحی است. علت وجود شتاب در جهان در مسیر انبساط ، وجور انرژی تاریک است و اگر چگالی انرژی تاریک، ثابتی جهانی باشد و یا حداقل در سرتاسر عالم میزانی مثبت را اختیار کند آنگاه پیروزی از آن انرژی تاریک خواهد بود. با توجه به موارد فوق جهان هستی با سرعتی که به صورت یکنواخت افزایش می یابد به انبساط خود ادامه خواهد داد و بنابر این تا صد میلیارد سال آینده ما با تلسکوپ های امروزی تنها می توانیم تعداد انگشت شماری از کهکشان ها را مشاهده کنیم. اما انرژی تاریک (ثابت کیهانی مشهور اینشتین) می تواند در واقع متغیر باشد.حتی این مقدار می تواند منفی هم بشود که البته در این صورت جهان به سوی سقوط پیش خواهد رفت.

سر مارتین ریس، اخترفیزیکدان دانشگاه کمبریج می گوید: «حتی اگر این مقدار، اندکی از صفر کوچکتر بشود
می تواند موجبات سقوط (رمبش) عالم را فراهم کند.» امروزه هیچ تلسکوپی آنقدر بُرد ندارد که برای ما روش سازد که کدام نظر صحیح است. دورترین اَبَرنواخترهایی که تاکنون برای تحقیق در رابطه با چگالی انرژی تاریک مورد بررسی قرار گرفته اند، در اصطلاح کیهان شناسی، همسایه های دیوار به دیوار ما بوده اند. اما محقــقان بر روی ماهواره تحقیقاتی SNAP حساب ویژه ای باز کرده اند تا شرایط را مساعدتر سازند. تلسکوپی که به شکار
اَبَرنواخترها اختصاص یافته است به این دلیل که مداری بسیار بالاتر از جوّ تیره و تار زمین را اختیار می کند انرژی تاریک را به میزان نیمی از راه به سوی مهبانگ نزدیک تر می سازد و این امید را در دل دانشمندان زنده می کند که یک بار و برای همیشه به این سئوال پاسخ دهند. هشت معمّایی که در این مقاله مطرح شد، رموز اساسی کیهان شناسی به شمار می روند و اگر بخت یار دانشمندان باشد می توان امیدوار بود که پاسخ این پرسش ها تا سال 2010 معین شود. اما کیهان شناسان یک چیز را به خوبی می دانند، اینکه هر پاسخی، خود، خالق سئوالاتی تازه است!

NASA

NASA
                        تکه تو دنیا
 
 
 

چندی پیش ناسا مسابقه ای را مبنی بر " نقاشی پرچم فضائی برای ماموریت اس.تی.اس 118 " در میان کودکان برگزار کرد. اینک برنده مسابقه معلوم شده است. تاپاسیا داس از مونت لورا. این کودک نام نقاشی خود را " آموزش و پویش 4 " گذاشته است. نقاش این کودک در ماموریت بعدی شاتل ها که مردادماه امسال انجام می شود در حالی که بر روی شاتل فضائی ایندیور نقش بسته است به ایستگاه فضائی برده می شود. اما جایزه ای را که ناسا برای این کوچولو در نظر گرفته : فرصت مشاهده پرواز ایندور از نزدیک.  

 
 
 نقاشی تاپاسیا
 

تاپاسیا این برنده کوچک می گوید : " پرچمی را که من کشیده ام تصویر زمین را در یک کتاب نشان می دهد و در کنار آن شاتل ایندیور می خواهد به فضا برورد. همچنین خانم معلمی که همراه با بچه ها درون فضاپیما قرار دارند و با یکدیگر از پنجره شاتل فضا را می نگرند. " جالب است بدانید در ماموریت اس.تی.اس 118 یک معلم نیز شرکت خواهد کرد. باربارا مورگان اولین مربی خواهد بود که در طول تاریخ پرواز شاتل ها به فضا سفر می کند. وی در طول سفر خویش با شاتل فضائی ایندیور بازدید مختصری را از ایستگاه فضائی خواهد کرد.                 

 خانم باربارا مورگان : اولین معلم متخصص ناسا که همراه با ایندیور در مردادماه راهی فضا می شود
 
 
 
 فرهنگ نامه متن
   

توضیح

کلمه

یکی از شاتل های فعال ناسا که با 19 بار انجام ماموریت 207 روز را در فضا سپری کرده است. در سال 1987 توسط آمریکا ساخته شد و هم اکنون ماموریتی را در مرداد ماه امسال در پیش رو دارد. آخرین ماموریت خود را در 7 دسامبر 2002 به پایان رساند و از آن به بعد بیکار ماند ! دوره گردش آن به دور زمین 3.2 روز است و تا فاصله تقریبا 137 میلیون کیلومتری قدرت دور شدن از زمین را دارد.                                                  

 

ایندیور

 

ماموریتی که مردادماه امسال توسط شاتل فضائی ایندیور صورت خواهد گرفت. در این ماموریت 8 نفر از متخصصین زبده ناسا شرکت خواهند کرد. این ماموریت که 11 روز به طول خواهد انجامید سفر خود را از سکوی پرتاپ آ.39 به سمت ایستگاه فضائی آغاز می کند.                                                                                                      

 

STS-118

 

سازمان فضائی آمریکا و فعالترین نهاد در امر گشودن مرزهای بیکران فضا. هر ساله با بودجه 15.5 میلیارد تومانی خود که از دولت آمریکا می گیرد به گسترش فعالیت های خود می پردازد. هم اکنون ریاست آن را " مایکل د.گریفین " بر عهده دارد.                   

 

ناسا

خانه بشر در فضا. بزرگترین سازه دست بشر که سازمان های فضائی بزرگ با همکاری هم در حال تکمیل آن هستند. اکثر پرواز شاتل ها هم به همین منظور انجام می شود. با وزن 214000 کیلو گرمی خود هر 91 دقیقه یکبار به دور زمین گردش می کند. در طول گردش خود به دور زمین 2 میلیارد کیلومتر راه را پیموده و هم اکنون میزبان 3 نفر خدمه است. آخرین سفر شاتل ها به آن توسط آتلانتیس به انجام رسید.                           

 

ایستگاه فضائی

 

 

سرگذشتی مانند کلمبیا

روز جمعه است. همه نگاه ها به آتلانتیس. شمارش معکوس به پایان می رسد.1.2.3.... موتور ها روشن می شوند. در حالی که همه به شعله های قرمز آتلانتیس خیره شده اند این سازه دست بشر از سکوی پرتاب بلند می شود. با بلند شدن شاتل مسئولان بخش پرواز نفس راحتی می کشند. اما هیچ کس نمی داند که چه سرنوشتی در پیش روی آتلانتیس است. سرنوشتی شاید شبیه کلمبیا. باز هم جدا شدن تکه ای از فوم به کار رفته در مخزن سوخت اصلی. اما خوشبختانه این ماموریت پیامدی نظیر انفجار کلمبیا را در پی ندارد. اینک 10 سانتیمتر از فوم جدا شده و همه منتظر این هستند که ببینند چه پیش می آید. شاتل به سفر خود ادامه می دهد و با وجود تمامی مشکلات 48 ساعت بعد به ایستگاه می رسد. " ریک استارکو " فرمانده شاتل به محض رسیدن این خبر شادی بخش را برای مسئولان و ناظران مستقر در هیوستون تگزاس می فرستد. خوشحالی وجود همه را فرا می گیرد. حالا نوبت آن است که فضانوردان توانائی خود را نشان دهند و آموزه های خود را برای تعمیر شکاف موجود به کار بندند. اما سوراخ کجاست ؟

 
حفره ایجاد شده بر اثر جدا شدن تکه ای 10 سانتیمتری از مخزن اصلی
 
گروه فضانوردان با استفاده از دوربین هائی که تمام زوایای شاتل را زیر نظر داشتند و همچنین بررسی وضعیت بدنه با استفاده از بازوی رباتیک این حفره را در قسمت چپ بدنه یافتند. حالا چکار کنیم ؟ فضانوردان باید با استفاده از تصاویر مدل سه بعدی آن را طراحی کنند و جای آن را با قطعه کنده شده عوض کنند. در همان هنگام که فضانوردان مشغول این کار بودند، " لینت مدیسون " سخنگوی ناسا در جمع خبرنگاران حضور داشت. او گفت : " این قسمت در هنگام بازگشت به جو زمین بیش از هزار درجه فارنهایت گرما نمی‌بیند و این حفره دقیقا درجایی نیست که باعث نگرانی کارشناسان باشد. " با این حال هیچ چیز قابل پیش بینی نیست و فضانوردان نباید کارهای خود را بر اساس ضرب المثل هرچه پیش آید خوش آید، جلو ببرند. مدل سه بعدی از روی شکاف ساخته می شود و حالا نوبت نصب آن است. راهپیمائی فضائی انجام می شود و این قطعه با موفقیت در جای خود نصب می شود. پس از انجام این کار نوبتی هم که باشد نوبت نصب صفحات خورشیدی جدیدی است که فضانوردان برای ایستگاه فضائی به عنوان هدیه برده اند. نصب این قطعات نیز به خوبی انجام می شود. اینک مدت زمان ماموریت فضانوردان از 11 روز به 13 روز افزایش یافته است.( به دلیل تعمیر همان شکاف ایجاد شده ) لحظات حساس این ماموریت که با موفقیت به پایان رسید اما معلوم نبود اگر مهندسان ناسا متوجه شکاف نمی شدند چه آینده ای در انتظار آتلانتیس بود. تا ساعاتی دیگر فضانوردان همراه با آتلانتیس با سربلندی به سمت زمین حرکت می کنند. گزارش و تصاویر مربوط به بازگشت شاتل را ساعات آینده در پارس اسکای ببینید. در ضمن اگر دوست دارید بازگشت آتلانتیس را به طور مستقیم مشاهده کنید به رسانه ناسا تی.وی مراجعه نمائید.   

تکه جدا شده از فوم اصلی و فوران گازها                                                  
 

معمای هابل حل شد

با لاخره این یک معما هم با وجود هابل حل شد:

شما نمی توانید آن را ببینید. اما وجود دارد. در حد و اندازه نپتون. خودش را درون

حلقه ای از گاز در اطراف ستاره فم الحوت مخفی کرده است. چندی پیش که

هابل نمائی از این گازها را تهیه کرد دانشمندان متوجه شدند که حلقه اطراف

ستاره در حال لنگ زدن است. اما عامل این ارتعاشات چه بود؟ کسی در آن

زمان علت را متوجه نشد تا اینکه... 

       حلقه های گاز در اطراف ستاره فم الحوت

 

وجود چنین حلقه هائی از گاز و غبار در اطراف ستاره های در حال تشکیل عادی است. ستاره ها در چنین مکان هائی متولد می شوند. بادها و انفجارات ستاره ای حاصل از ابرنواختر ها موجب متراکم شدن این گازهای عظیم می شوند و سرانجام طی فرآیند های پیچیده ای ستاره ها به دنیا می آیند ! اما داستان به همین جا ختم نمی شود. سیارات نیز در چنین مکان هائی چشم باز می کنند و پس از تکامل به دور ستاره مادر گردش می کنند. اما اندازه ی آنها متفاوت است. از سیاراتی در حد و اندازه عطارد گرفته تا مشتری. همه نوع رقمی را در آن می یابید. بعضی پس از تشکیل ممکن است در میان گرد و غبار اولیه مخفی بمانند و در نتیجه اثری از آنها دیده نشود. به طور حتم با این راهنمائی ها خود جواب معمای تصویر هابل را یافته اید. درست است. علت لنگ زدن حلقه به خاطر وجود سیاره ای در اطراف ستاره فم الحوت است. این سیاره با ایجاد آشفتگی در حلقه های گاز اطراف ستاره سرانجام وجود خود را به ما اثبات کرد. هم اکنون می توانید نام سیاره ای دیگر در حد و اندازه نپتون را به لیست اکتشافات هابل اضافه کنید.                     

 

 

 

کلماتی که در متن با رنگ آبی مشخص شده اند در فرهنگ نامه زیر به اختصار توضیح داده شده اند :

 

 

توضیح

کلمه

 

ستاره ای در حال انفجار که موقتا درخشندگی آن افزایش می یابد و روشنائی آن احتمالا یک میلیون مرتبه بیشتر از روشنائی پیش از فورانش می شود.            

 

 

ابرنواختر

 

 

آلفا حوت که در زبان عربی با نام " ضفدع اول " نیز شناخته می شود. با قدر ظاهری 1.15 در فاصله 25 سال نوری از ما قرار گرفته است.                             

 

 

فم الحوت

 

آخرین سیاره منظومه شمسی از لحاظ فاصله با خورشید. با قطر 24763 کیلومتر در فاصله 29 واحد نجومی از ما قرار گرفته و با قدر ظاهری 7.8 خودنمائی می کند.

 

 

نپتون

 

تلسکوپی با وزن 11 تن که با همکاری ناسا و اسا در سال 1369 توسط شاتل فضائی دیسکاوری در فاصله 600 کیلومتری از زمین قرار گرفت. در طوال 17 سال فعالیت خود توانسته حدود 15 ترابایت اطلاعات از کیهان برای بشر فراهم کند.     

 

 

 

هابل

 

 

 

تاریکی ها

 

 

هیچ ستاره ای تاریک نمی درخشد

 

 

گروهی از اخترشناسان بین المللی اخیرا مدرکی قطعی مبنی بر کشف کهکشان تاریک ارائه دادند، در واقع این جرم هم اندازه با یک کهکشان است اما ماده تشکیل دهنده آن، ماده تاریک است. این جرم با نام VIRGOHI21 شناخته می شود که در سال 2000 مشاهده شد.

 
اما معمولا اخترشناسان تصمیم در مورد تعاریف جدید را به آرامی و دقت بررسی می کنند از این رو نتیجه نهایی دیر منتشر شد.در تحقیق جدید که لینک آن را می توانید مشاهده کنید می توانید مدارکی جدید در مورد کهکشان های اسرار آمیز را مشاهده کنید:

21-cm synthesis observations of VIRGOHI 21 – a possible dark galaxy in the Virgo Cluster

اکنون ما مشاهده خوبی را از این جرم اسرار آمیز انجام داده ایم که حاصلی از تلسکوپ رادیویی Westerbork Synthesis Radio Telescope (WSRT) است، در مشاهدات دقیق تر نیز می توان مقداری از گاز هیدروژن را مشاهده نمود. همچنین با کمک تلسکوپ هابل مدرکی برای ستاره های این جرم پیدا شده است.

اخترشناسان ابتدا بر این گمان بودند که در حضور کهکشان NGC4254 در آن ناحیه نیز کهکشانی مرئی یافت شود.این مشاهده ای غیر عادی از کهکشانی بود که در حال آماده شدن برای برخورد با یکی از کهکشان های همدم خود بود.تمام مدارک معمول از آماده شدن برای تصادم بر این اساس است که گازها از کهکشان به صورت لوله ای نازک شروع به جریان می کنند و یکی از بازوهای مارپیچی به سمت بیرون کهکشان کشیده و به سمت دیگر جرم می رود.

اما در این برخورد همدم دیگر در جریان این فرآیند قابل دیدن نبود.اخترشناسان با محاسبات خود به این نتیجه رسیدند که این جرم با جرمی معادل 10 بیلیون جرم خورشیدی باید به اندازه 100 سال به سمت NGC4254 کج شده باشد و جریان های گازی تشکیل بدهد همچنین بازوها شروع به کشیده شدن کرده باشند. چنین مشاهداتی به زیبایی روشن می ساخت که احتمالا کهکشانی به ماده تاریک در این اطراف پنهان شده است.

جزئیات این تحقیق سبب شناسایی این جرم با نامVIRGOHI21 شد که در 50 میلیون سال نوری از زمین واقع است. در این ناحیه کهکشانی معمولی وجود دارد که شما می توانید آن را با تلسکوپ های قدرتمند آماتوری مشاهده کنید، اما در واقع هیچ چیزی نخواهید دید. حتی در رصد تلسکوپ هابل نیز هیچ سیگنالی مبنی بر درخشش ستاره ای در این ناحیه پر جرم از فضا ثبت نشد.این جرم تنها در رادیو تلسکوپ ها آشکار خواهد شد که می تواند تابش هیدروژن خنثی را که در این ابر بزرگ واقع اند را ثبت کند.

هنگامی که این تیم اولین نتایج تحقیق خود را مدتی پیش منتشر کرد انجمن هایی از منجمان به دلیل نوع نگرش خاص و سعی در فهم موضوع تئوری های زیادی را برای توضیح این جرم اسرار آمیز پیشنهاد کردند.دکتر Robert Minchin رهبر این گروه محقق از رصدخانه Arecibo می گوید: هیچ نشانه ای از درخشش ستاره در این جرم به وسیله رصد با قدرتی مانند هابل یافت نشد.

برای این جرم ممکن است خاستگاهی بسیار کهن از زمان مهبانگ وجود داشته باشد، به عبارتی تشکیل آن از ماده تاریک و هیدروژن خنثی بعد از انفجار بزرگ. این جرم همواره در جهان در حال گشت زنی بوده و باعث در هم گسیختگی کهکشان ها نیز از راهشان شده است.هر چند که در این موضوعات وانمود می شود که ماده تاریک از کهکشان متمایز است اما در حدود کمتر از یک ماه پیش هابل توانست حلقه ای از ماده تاریک را که خوشه ای کهکشانی را احاطه کرده بود ثبت کند.شاید VIRGOHI21 نیز جرمی باشد از چنین خوشه ای که ذرات ماده تاریک را به بیرون فضا پرتاب می کند.

شاید مقدار بسیار زیادی از این نوع کهکشان های تاریک وجود داشته باشد. در نقشه برداری جدید از آسمان توسط  تلسکوپ رادیویی Aricebo شاید بسیاری از این نوع اجرام را برای ما آشکار کند این پروژه نیز Arecibo Galaxy Environment Survey (AGES) نام دارد.

نتایج بیشتر و دقیق این تحقیق در مجله Astrophysical چاپ خواهد شد.

منبع : Universe Today


ساعت های آفتابی

شاخه آماتوری انجمن نجوم ایران دومین جشنواره ملی ساعتهای آفتابی را 31 خرداد ماه جاری برگزار خواهد کرد.  
 از آنجاییکه این شاخه قصد دارد برنامه این جشنواره تبدیل به رویدادی ملی در سراسر کشور شود لذا از همه گروهها و انجمن های علمی علاقمند کشور دعوت می نماید تا با توجه به اهداف این برنامه ترویجی ، این برنامه را در مراکز خود برگزار نمایند و درهمین حال شاخه آماتوری انجمن نجوم ایران آمادگی کامل خود را برای انجام هرگونه همکاری و حمایت از گروههای برگزاری اعلام می کند.
 
جشنواره ساعتهای آفتابی با هدف احیای سنت ساخت و استفاده از ساعتهای آفتابی به عنوان وسیله ای علمی که ترکیبی از هنر، علم و فرهنگ بوده و ریشه چند هزار ساله در تاریخ تمدن های گوناگون بشر داشته و در ایران و به ویزه در دوره تمدن اسلامی به اوج شکوفایی رسیده است از سال گذشته اقدام به برگزاری جشنواره ساعتهای آفتابی در روز 31 خرداد ماه یا انقلاب تابستانی ، نموده است. این جشنواره در تلاش است تا با ایجاد علاقه باعث افزایش ساخت ساعتهای آفتابی در کشور  وهمچنی یاد آوری شکوه علمی تمدن ایرانی شود و از سوی دیگر باعث گردد تا جستجویی ملی برای شناخت و یافتن ساعتهای آفتابی فراموش شده ای که روزگاری بر دیوار مساجد یا بازارها یا منازل قدیمی نصب بوده اند اتفاق بیفتد.
به همین منظور این جشنواره جوایزی را برای افراد یا گروههایی که اقدام به ساخت ساعت، یا نصب آن در مراکز عمومی و همچنین معرفی ساعتهای فراموش شده می نمایند در نظر گرفته است. با توجه به این اهداف از همه گروهها دعوت شده است تا ضمن سامان دهی برنامه هایی برای بزرگداشت این روز به عنوان یکک نماد گزارش هایی از برگزاری این مراسم را پیش و بعد از آن برای شاخه آماتوری انجمن ارسال نمایند تا امکان اطلاع رسانی عمومی این برنامه فراهم آید.
علاقمندان می توانند غلاوه بر ارسال برنامه های خود تصاویر و پوسترهایی از ساعتهای آفتابی ساخته شده را نیز به انجمن نجوم ایران ارسال دارند تا ضمن شرکت در مسابقه این جشنواره از این اطلاعات برای تکمیل داده های مربوط به ساعتهای افتابی در ایران استفاده گردد.قابل ذکر است در تهران نیز برنامه ویژه ای در این روز برگزار خواهد شد که جزییات این برنامه و دیگر برنامه هایی که در سراسر ایران برگزار می شود به زودی در همین سایت منتشر می شود.علاقمندان برای ارسال اطلاعات خود و همچنین هر گونه پرسشی می توانند به نشانی الکترونیکی info@asiac.ir نامه بفرستند و یا با دفتر انجمن نجوم ایران تماس بگیرند.
 
 
 
 
نگاهی به ساعتهای آفتابی

اینک هزاران سال از اولین نگاه عاشقانه ای که به آسمان دوخته ایم می گذرد، در این سالها چیزهای بسیاری آموخته ایم که به یاری آن دیدمان را از کیهان بهتر کرده ایم.
به کمک جادوی فناوری امروز می توانیم به واقعیت اجرامی پی ببریم که زمانی در مرزهای باورهای اساطیری مان زندگی می کردند و امروز به حوزه مشهودات آمده اند؛ اما در این روند رو به رشد و دوست داشتنی پیشرفت علم ، برخی کشورها سرمایه های عظیم خود را فراموش کردند و بهایی عظیم و هنگفت و صدالبته بی دلیل پرداخته اند.


برخی از این سرمایه ها دیگر هیچ گاه بازنمی گردند، اما برخی دیگر را شاید بتوان تا حدی دوباره به یادها آورد. امروزه بسیارند دانشمندان فراموش شده ایرانی که در دوران اوج و شکوه تمدنی کهن که امروز جزو راویان خسته داستان های کهن ، کسی از آنها یاد نمی آورد، چراغی در دست راه پیش روی دانش را روشنایی می بخشیدند و امروز از فراموشان ملتی اند که هرچه دارند جز این نامهای کهن و وارثان راه و نام آنها نیست.
زمانی نه چندان دور، باورهای علمی به بهانه های گوناگون راه به زندگی ما می گشودند، اما امروز به بهانه مدرن شدن آنها را از زندگی خود بیرون کرده ایم و دیگران آنها را به شهرهای خود خوانده اند؛ شاید میان همه این نمادهای علمی ، ساعتهای آفتابی داستانی غم انگیزتر از بقیه دارند.
انسان از زمانی که به یاد می آورد به طبیعت می نگریسته و چرخه تکرار شونده آن را پیش رو داشته است. بهار، تابستان ، پاییز و زمستان نشان از توالی منظمی بود که برای بشر نخستین ، معنی مهمتری از ما داشت.
آن دوران که بشرهنوز متمدن تر و کشاورز نشده بود این چرخه نشان از فصل مناسب شکار یا کوچی مرگبار می داد و در دوره ای بعد درک این توالی ها از نان شب هم واجب تر شد، چراکه نان مردم در دست دانستن درست فصل ها بود و کشاورزی بی دانستن زمان کشت و داشت و برداشت هیچ سودی برای مردمان به همراه نداشت. در تمام تمدنهای بزرگ اولیه ، تقویم به عنوان نیازی ضروری برای مردمان به وجود آمد و شاید بتوان تقویم را نخستین دانشی دانست که بشر سعی در توسعه آن داشت.

ساعت های نخستین
موضوع اصلی تقویم سنجش و نگهداری زمان بود و زمانی که این تقسیم بندی به بخشهای کوچکتر می رسید نیاز اصلی انسان به نگاه داشتن زمان های مربوط به یک روز نیز افزایش یافت.
حضور خورشید در آسمان و توالی روز و شب نخستین تقسیم بندی های شبانه روزی را به وجود آورد و این گونه بود که کم کم مساله نگاه داشتن حساب زمانهای یک روز بیشتر به چشم آمد و به این ترتیب نخستین ابزارهای سنجش زمان و حداقل مشخص کردن نقاط مهم ساعتهای شبانه روز بیشتر مطرح شد و نخستین ابزارهای سنجش زمان نیز شکل گرفت و گسترش پیدا کرد و به این ترتیب نخستین ساعتها به عرصه وجود گام گذاشتند.
در این میان ساعتهای آفتابی شکل گرفتند و یکی از باستانی ترین ابزارهای سنجش زمان را شکل دادند که تاکنون به حیات خود ادامه داده و نقشی تاریخی و مهم در تاریخ پیشرفت علم بازی کرده اند؛ چراکه با بهبود درک انسان از کره آسمان کارایی آنها نیز بهتر و دقیق تر شده اند.
براساس نوشته های هرودوت ، تاریخچه ساعتهای آفتابی به بیش از 5000سال پیش بازمی گردد. هرودوت منشا این ابزارهای سنجش زمان را به سومری ها و کلدانی ها نسبت می دهد؛ اقوامی پیشرویی که در منطقه بین النهرین می زیستند. این مردمان نخستین کسانی بودند که تقسیم بندی های دقیقی از زمان ارائه کردند.
تقسیم بندی 24ساعته زمان که امروزه نیز آن را به کار می بریم یادگاری از این اقوام است. ابتدا نخستین ساعتهای آفتابی که شاید قدمت آنها به پیش از این اقوام هم برسد تنها شاخص هایی بودند که زمان عبور خورشید از نصف النهار ناظر (یا همان ظهر شرعی) و بلندترین نقطه آفتاب در آسمان را نشان می دادند، اما سومری ها این ابزار را گسترش دادند و اولین نمونه های ساعتهای آفتابی عمودی را ساختند.
در این ساعتها که ساده ترین نوع ساعتهای آفتابی است ، یک شاخص عمودی سایه ای را بر صفحه ای می اندازد که تقسیم بندی های آن ساعت روز را نشان می دهد.
این دانش در سالهای بعد و با تغییر کانون های تمدنی گسترش بیشتری پیدا کرد. دهها نوشته نقش و تحول این ساعتها را در حوزه های تمدنی دیگر از چین تا مصر و ایران و یونان نشان می دهد.
بر مبنای مدارک موجود نخستین کسی که به محاسبات نظری ساعتهای آفتابی با دقت توجه کرد و باعث رواج آنها شد آنکسیماندر اهل ملطیه در قرن 6پیش از میلاد بود. در این دوران بود که ساعتهای آفتابی در نقاط مختلف امپراتوری یونان گسترش یافت.
در بیشتر میدان های شهر، ساعتهای آفتابی روی پایه های عمودی نصب می شدند تا مردم از زمان آگاه شوند و از آن گذشته در بسیاری از معابد و منازل این دوران می توان حضور ساعتهای آفتابی را جستجو کرد.

خارج از تمدن یونانی
در سالهای حدود 340پیش از میلاد، ستاره شناسی کلدانی به نام بروسوس ، ساعتهای آفتابی کروی را طراحی کرد. در این ساعت آفتابی جذاب شاخص درون نیمکره ای قرار می گرفت که علاوه بر نشان دادن زمان بر حسب یک تقسیم بندی 12ساعته طول روز، بلندای سایه نیز فصلها را مشخص می کرد. به این ترتیب گامهایی برای پیچیده تر کردن طراحی ساعتهای آفتابی برداشته شد. این روند تحول به طور گسترده ای ادامه یافت.
در حدود 27پس از میلاد مهندس و معماری رومی به نام ویرتوویوس ، حدود 13نوع ساعت آفتابی متفاوت را طراحی و معرفی کرد و شاید یکی از جذاب ترین نمونه آنها ساعتهای آفتابی قابل حمل ونقل بود تا کاربران هر جایی که هستند بتوانند زمان را بسنجند.
این پیشرفت پس از ارائه نظریه زمین مرکزی بطلمیوس در کتاب تاثیر گذار او مجسطی ، باز ادامه یافت و نظریه پردازان بر مبنای این نظر، ساعتهای آفتابی را در گوشه و کنار جهان گسترش دادند.
در کنار فرهنگ یونانی این ابزار در گوشه و کنار جهان متمدن آن زمان نیز به کار گرفته می شد و طرحهای گوناگونی از آن گسترش می یافت و بویژه در پرستشگاه های جهان باستان به طور جدی مورد توجه قرار می گرفت.
ای.سی.کروپ ستاره باستان شناس برجسته ، از ساعت آفتابی کهنی سخن به میان می آورد که در محوطه معبد چغازنبیل در شوش نصب بوده است.
اگرچه این نظریه با نقدهای بسیاری مواجه شده ، اما به هرحال می توانند نشانه ای از گستردگی استفاده از ساعتهای آفتابی در خارج از مرزهای تمدن یونانی باشد.
با آغاز تمدن اسلامی - ایرانی ، طراحی این ساعتها با دقتهای بیشتری همراه شد. اینک علاوه بر تمام کاربردهای پیشین این ابزارهای می بایست نقشی بزرگتر به عهده گیرند و زمان اوقات شرعی را برای مسلمین به نمایش بگذارند.
ریاضیات پیشرفته این دوران به کمک طراحان و اخترشناسان آمد تا ساعتهای آفتابی پیچیده نه تنها به عنوان ابزاری علمی و رصدی که به عنوان ابزار تعیین وقت مناسک مذهبی در گوشه و کنار مرزهای تمدن کهن اسلامی گسترش یابند.
این گسترش نه تنها پس از انقلاب خورشید مرکزی کوپرنیک متوقف نشد، بلکه شناخت دقیق تر آسمان ها و حرکات زمین باعث شد این ابزار به دقت بالاتری نیز دست یابد و نمونه های جدیدتری از آن ساخته شود.
در تمام این دوران ساعتهای آفتابی در کنار کارکرد اصلی خود از جهتی دیگر نیز مورد توجه قرار گرفتند و آن استفاده از مفاهیم زیبایی شناسی در طراحی آنها بود به طوری که کم کم ساعتهای آفتابی نمادی شدند از ترکیب علم ، هنر و فرهنگ با گذشت زمان و بروز و ظهور فناوری های نوین کم کم ساعتهای آفتابی کاربری علمی خود را از دست دادند و جایگاه خود را به ساعتهای مکانیکی ، دیجیتال و اتمی دادند.
در عصر دقت دیگر نمی شد کارها را با تکیه بر سایه پیش برد، اما مهم اینجاست که ساعتهای آفتابی هیچ گاه قدر و منزلت خود را از دست ندادند.اینک با وجود گذشت سالها ساعتهای آفتابی به عنوان نمادی از هویت تاریخی و علمی کشورهای گوناگون و از آن مهمتر به عنوان نمادی از تلاقی علم ، فرهنگ و هنر به یادگار مانده اند و هرروزه تعداد آنها افزوده می شود.
گاهی تنها همان ایده های اولیه به کار می رود و گاهی نوآوری های جذابی در آنها دیده می شود که نشانگر ریاضیاتی پیشرفته در پشت آن است.

با چند ساعت آفتابی
امروزه ، عصر ساعتهای آفتابی دیجیتال یا ساعتهای آفتابی که با شکست نور کار می کنند و صدها نوع دیگر آغاز شده است.
متاسفانه در کشور ما این داستانی فراموش شده است و در قلب تمدن کهن و باستانی ایرانیان و در مرکز تمدن عظیم اسلامی - ایرانی که زمانی مبتکر دهها و صدها گونه جدید ساعتهای آفتابی بوده است ، امروزه دیگر به زحمت می توان نشان از ساعتهای آفتابی گرفت.
این در حالی است که در کشوری مانند فرانسه در سالهای اخیر نه تنها تمامی ساعتهای آفتابی قدیمی شناسایی و در صورت نیاز بازسازی شده که هزاران مورد جدید ساخته شده اند.
بر طبق آمار موجود بیش از 30هزار ساعت آفتابی در گوشه و کنار فرانسه دیده می شود. ایتالیایی ها هر ساله با برگزاری جشنواره ساعتهای آفتابی صدها مورد جدید آنهارا در نقاط گوناگون نصب می کنند، اما در جایی که زمانی مهد رشد این ابزارها بوده است نه تنها این ساعتها دیگر ساخته نمی شوند که نمونه های موجود در مساجد، میدان ها و غیره نیز فراموش شده اند.
آیا شما می دانید در شهر شما چند ساعت آفتابی وجود دارد؟ آیا تا کنون فکر کرده اید به جای تزیین های نامانوسی که بر سر در ساختمان های جدید نصب می شود می توان ساعت آفتابی زیبایی که جدا از دقت علمی ، تابلویی هنری نیز باشد نصب کرد و آیا می دانید خود شما می توانید برای محل زندگی یا کار خود چنین ساعتهایی بسازید؟
امروزه ترویج ساخت ساعتهای آفتابی نه تنها یادآور میراث با ارزشی است که متاسفانه در آستانه فراموشی است که نقش آموزشی فوق العاده بالایی دارد.
به راستی چه اشکالی داشت که با نیمی از هزینه ساخت ساعت عقربه ای که در کنار اتوبان همت تهران نصب شده است و از آن به عنوان بزرگترین ساعت عقربه ای خاورمیانه یاد می شود، ساعت آفتابی زیبایی بنا می شد تا هم به جذابیت گردشگری شهر تهران می افزود، هم مردم کاربرد دانش در زندگی روزمره را از نزدیک حس می کردند، هم بر زیبایی شهر افزوده می شد و هم کودکان و نوجوانان علاقه بیشتری به مسائل علمی پیدا می کردند؟
توجه به چنین مباحثی در کنار پیشرفت های روز باید صورت گیرد و اولین گام در این میان آشنا کردن همه با ارزشهای این ابزارها، نقش تاریخی و فرهنگی آنها و شاید مهمتر از آن بازیابی منابع موجود اندک است که اگر فراموش شود شاید برای همیشه از حافظه تاریخی ما پاک شوند.جشنواره ساعتهای آفتابی که از امسال قرار است به همت انجمن نجوم ایران در روز انقلاب تابستانی (بلندترین روز سال یا 31خرداد) برگزار شود چنین هدفهایی را برای خود تعیین کرده است ؛ بازیابی و احیای ساعتهای آفتابی موجود در کشور در کنار ترویج فرهنگ ساخت و استفاده از ساعتهای آفتابی مهمترین اهداف این جشنواره است.
شاید در همسایگی شما، در مسجد قدیمی شهر یا در خانه ای قدیمی ساعت آفتابی فراموش شده ای باشد که باید دوباره کشف شود.
ایران با فرهنگ طولانی و سابقه تمدنی بالایی که دارد متاسفانه بی توجه به چنین منابع اعتبار بخش فرهنگی راه خود را به پشتوانه میراث گرانقدر و انبوه خود پیش می برد، اما به یاد داشته باشیم که همه مردم جهان به دنبال اعتبار هستند و اگر غفلت ما ادامه یابد تمام افتخارات گذشته فراموش خواهد شد.
ساعتهای آفتابی یک نمونه است ؛ اما نشانه ای مهم از اهمیت دادن به گذشته ای پرشکوه خواهد بود که در عین حال می تواند در عصر حاضر، هم زیبایی بخش منازل ما باشد و هم یادآوری فرهنگی.
شاید ساخت و نصب یک ساعت آفتابی یا بازیابی یک نمونه قدیمی آن کار دشواری نباشد و گام بزرگی به حساب نیاید، اما همین گامهای کوچک است که در کنار هم سرنوشت یک فرهنگ را رقم می زند.
 

کشف سیاره ی فرا خورشیدی

 
ستاره شناسان آماتور و حرفه ای در یک کار مشترک موفق به کشف سیاره ای فراخورشیدی با جرم 13 برابر جرم مشتری شدند. 

ستاره شناسان به تازگی در یک پروژه مشترک میان ستاره شناسان آماتور و حرفه ای موفق به کشف یک سیاره فراخورشیدی شدند . این سیاره فراخورشیدی با نام XO-3b  شناخته می شود و جرم آن به حدی است که آن را در مرز میان سیاره ها و کوتوله های قهوه ای قرار می دهد.

جرم XO-3b معادل 13 برابر جرم سیاره ی مشتری است و هر 4 روز یکبار به دور ستاره ی مادر خود می چرخد .

کوتوله های قهوه ای ستاره های ناکامی هستند که جرم آنها برای همجوشی هسته ای و تبدیل شدن به یک ستاره کامل کافی نیست ولی می توانند دوتریوم موجود خود را گداخته کنند . دانشمندان اجرامی که جرم آنها 13 تا 80 برابر جرم مشتری باشد را در این دسته طبقه بندی می کنند با این حساب XO-3b در مرز میان یک سیاره غول پیکر و یک کوتوله ی قهوه ای قرار دارد.

این اولین فراخورشیدی اسا که توسط تلسکوپ های با بودجه ی کم کشف می شود . تلسکوپ در نظر گرفته شده برای این پرو‍‍‍‍‍‍ژه از دو لنز تله فتوی 200 میلیمتری ساخته شده و در بالای قله ی Haleakala در جزیره ی Maui هاوایی قرار دارد . این تلسکوپ تنها برای تشخیص تضعیف نور ستارگان استفاده می شود و در صورتی که این تضعیف نور ناشی از گذر یک سیاره از مقابل آن باشد، تلسکوپ های قوی تر این ستاره را بررسی می کنند تا سیاره ی فرا خورشیدی جدیدی را کشف کنند .

 

آتلانتیس

 فضانوردان اتلانتیس حین گردش به دور کره زمین در فضا، با استفاده از دوربین های تلویزیونی پوشش خارجی فضاپیما را مورد بازرسی قرار میدهند. 

بلاخره فضا پیمای آتلانتیس پس از تاخیر های مکرر عصر روز جمعه به فضا پرتاب شد. پرتاب اتلانتیس با تاخیری سه ماهه انجام گرفت که ناشی از آسیب هائی بود که طوفان توام با ریزش شدید باران و تگرگ به مخزن سوخت آن وارد ساخت. کارشناسان در این مدت سرگرم پرکردن هزاران فرورفتگی های کوچک ناشی از اصابت دانه های تگرگ به لایه حفاظتی مخزن سوخت فضا پیما بودند. وین هیل مدیر ناسا میگوید "مخزن سوخت در جریان پرتاب فضا پیما به فضا خوب دوام آورد."

سرنشینان اتلانتیس با استفاده از یک دوربین تلویزیونی که به بازوی رباتی فضاپیما متصل است بدنه فضاپیما را بازرسی میکنند تا مطمئن شوند در جریان پرتاب آسیبی ندیده باشد. این شیوه بازرسی از چهار سال پیش معمول شده است که فضاپیمای کلمبیا در نتیجه آسیبی که هنگام پرتاب به لایه پوششی آن وارد شد، حین بازگشت به کره زمین و برخورد به گرمای شدید آتمسفر منفجر شد و هفت سرنشین آن کشته شدند.

 اتلانتیس روز یکشنبه در ایستگاه بین المللی فضائی پهلو میگیرد و سرنشینان آن قرار است مجموعه ای از صفحات مخصوص جذب و تولید انرژی خورشیدی را  روی بدنه خارجی آن نصب کنند.

اتلانتیس در بازگشت به کره زمین خانم سونیتا ویلیامز فضانورد آمریکائی را که در شش ماه گذشته ساکن فضا بوده است باز میگرداند. جانشین خانم ویلیامز ، کلایتون اندرسون آمریکائی است که با اتلانتیس به فضا رفته است.


اولین حرف ها

سلام به دوستان عزیزی که به آسمون نگاه

می کنن و اون رو دوست دارن

من دومین وبلاگ خودم رو برای دوستداران

نجوم و آسمون و فضا و البتهNASA

ساختم

امیدوارم بتونم مثل وبلاگ قبلی که پرطرف دار

بود این وبلاگ هم اداره کنم

وبلاگ قبلی من

www.nasanight.blogfa.com